گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۲

 

سویم آن نرگس بی خواب نبیند هرگز

بختم آن طره قلاب نبیند هرگز

هر دمش، سجده کنند انجم و مهر و مه و چرخ

یوسف این مرتبه در خواب نبیند هرگز

هر زمان خنده دیگر کند آن شورانگیز

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷

 

دیده جز خاک درت خواب نبیند هرگز

تشنه در واقعه جز آب نبیند هرگز

چشم قلاب تو بهر کشش خاطر ما

چون خم زلف تو قلاب نبیند هرگز

هر زمان دل به سگ کوی تو مشتاق تر است

[...]

جامی