گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۸

 

شب زیاد تو مرا تا به سحر خواب نبرد

دیده آبی زد و از دیده من تاب نبرد

من بدین خواب نخفتم که ببینم رویت

ناگهان روی تو دیدم همه شب خواب نبرد

می برد آب دو چشمم که خیالی شده ام

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

در فکر شبم تا به سحر خواب نبرد

از بی‌خبری که ره به اسباب نبرد

باید سببی گرچه سبب‌ساز خداست

بی‌دلو ورسن ز چاه کس آب نبرد

فیاض لاهیجی