گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

چه چشم مست تو با خواب می کند بازی

دو چشم من همه با آب می کند بازی

چنین که غمزه شوخ تو مست و مخمورست

چرا بگوشه ی محراب می کند بازی

ببین که آهوی روباه باز صیادت

[...]

خواجوی کرمانی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۵۲ - و له ایضا

 

خیال دوست که در خواب می‌کند بازی

درون دیدهٔ پُرآب می‌کند بازی

در آفتاب، سر زلف عنبرافشانش

چو هندویی ز سر تاب می‌کند بازی

ز طوطی خط او چون نبات بگدازم

[...]

حیدر شیرازی