گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲

 

مرا ز بزم خود آن پر عتاب می‌راند

چو سایه کز بر خود آفتاب می‌راند

چنان به راه تو صید فریب گشته دلم

که هر نسیم چو موجم به آب می‌راند

چه دشمنی‌ست ندانم که باز گردش چرخ

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر

 

نه کشتی را چنان بی تاب می راند

که آن بیچاره را در آب می راند

سلیم تهرانی