×
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶
گل ویرانه عاشق به روی آب می خندد
به سعی تیشه بیجوهر سیلاب می خندد
بهار آرزو را عندلیب از گرد پرواز است
گل امید از باغ دل بیتاب می خندد
صبوحی می زند برگ گل از شبنم چه می داند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۶
جهانکجاست،گلی زان نقاب میخندد
سحر تبسمی از آفتاب میخندد
فنای ما چمنآرای بینقابی اوست
به قدر چاک کتان، ماهتاب میخندد
تلاش آگهیات ننگ غفلت است اینجا
[...]