گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴۰

 

ساقی از میخانه عالمتاب می آید برون

گوهر شهوار خوب از آب می آید برون

عشق سرگردانیی دارد، ولی خون می خورد

کشتی هر کس ازین گرداب می آید برون

در فروغ عشق نور عقل گردیده است محو

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴۱

 

گوهر راز از دل بی تاب می آید برون

گنج ازین ویرانه چون سیلاب می آید برون

خورده ام از بس که خون دل ز جام زندگی

گر به خاکم خط کشی، خوناب می آید برون

بستن لب بر در روزی کند کار کلید

[...]

صائب تبریزی