گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

شب کجا رفتی که دور از روی تو خوابم نبرد

بس که کردم گریه حیرانم که چون آبم نبرد

چون غریبان شب نیفتادم به کنج مسجدی

کاروزی ابرویت تا طاق محرابم نبرد

عشق تو آمد چنان شیرین که هرگز ذوق آن

[...]

جامی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

نبرم منّت کس کاش شرابم نبرد

تشنه میرم به لب بحر که آبم نبرد

جنس ناچیز شود، به که به قیمت نرسد

سوختم خام که کس بوی کبابم نبرد

تو به حرف آیی و من می‌روم از خود چه کنم!

[...]

فیاض لاهیجی
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

امشب ز فراق دوست خوابم نبرد

هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد

از بس که دو دیده آب حسرت بارد

بیدار نشسته‌ام که آبم نبرد

ملک‌الشعرا بهار