گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳

 

بر گردنم چنان شده محکم طناب قرض

کز جا دگر نمیکندم اضطراب قرض

نظم سخن چگونه نپاشد ز یکدیگر

تار نفس گسسته شد از پیچ و تاب قرض

زآن وا نمیشود بسخن چون صدف لبم

[...]

واعظ قزوینی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۳

 

ای کرده آفتاب زروی تو تاب قرض

عطری زخاک کوی تو کرده گلاب قرض

ماه و ستاره را نرسد لاف روشنی

جائی که نور از تو کند آفتاب قرض

گل آب و رنگ کرده زرخساره تو وام

[...]

آشفتهٔ شیرازی