گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱

 

ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی

سرگران از خواب و سرمست از شرابت دیدمی

روز روشن دست دادی در شب تاریک هجر

گر سحرگه روی همچون آفتابت دیدمی

گر مرا عشقت به سختی کشت سهل است این قدر

[...]

سعدی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷

 

وه که گر یک شب پس از عمری به خوابت دیدمی

آن هم از بخت سیه گرم عتابت دیدمی

خون ناحق کشتگانت را غرامت دادمی

تیغ بر دست ار به فردای حسابت دیدمی

من که مستم دایم از یاد لب میگون تو

[...]

فروغی بسطامی