گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۱

 

مرا زنگ ملال از دل شراب ناب بردارد

اگرچه بیشتر آیینه زنگ از آب بردارد

زفکر دور گردان رنگ می بازد، نمی دانم

که چون بارنگاه آن چهره سیراب بردارد؟

گره شد کار خضر از زندگانی سخت می ترسم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲۸

 

ز چهره تو بهشت آب و تاب بردارد

ز جلوه تو قیامت حساب بردارد

نصیب سوختگان می رسد ز پرده غیب

همیشه آبله آب از سراب بردارد

چنین که خوی تو کرده است عام ناسازی

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۹

 

بر قصد طره سنبل چو زلفش تاب بر دارد

درآید آفتاب از پا چو سر از خواب بر دارد

به سیل گریه دادم در سر کویش دل خود را

مگر غافل خیال گل کند از آب بردارد

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

خوش آنکه ساقی مجلس نقاب بردارد

غبار توبه‌ام از دل، شراب بردارد

رهین منّت دریا نمی توان گشتن

بگو به ابر، ز چشم من آب بردارد

به رنگ نافه کند خون به دل اسیران را

[...]

حزین لاهیجی