گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹

 

در قلزم می همچو حباب است دل ما

از خانه به دوشان شراب است دل ما

موقوف نسیمی است ز هم ریختن ما

چون برگ خزان پا به رکاب است دل ما

سطری است ز پیشانی ما راز دو عالم

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲

 

آیینهٔ چندین تب وتاب است دل ما

چون د‌اغ جنون شعله نقاب است دل ما

عمری‌ست‌که چون آینه در بزم خیالت

حیرت نگه یک مژه خواب است دل ما

ماییم و همین موج فریب نفسی چند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳

 

هم آبله هم چشم پر آب است دل ما

پیمانهٔ صد رنگ شراب است دل ما

غافل نتوان بود ازین منتخب راز

هشدارکه یک نقطه‌کتاب است دل ما

باغی‌که بهارش همه سنگ است دل اوست

[...]

بیدل دهلوی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

در خون جگر همچو حباب است دل ما

از نیم نفس آه خراب است دل ما

ما تاب تف شعله رخسار نداریم

از یک نگه گرم کباب است دل ما

تا از نظر مرحمت یار فتادیم

[...]

قصاب کاشانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

از ساده رخان در تب و تاب است دل ما

زبن آتش بی دود کباب است دل ما

جا در صدف حوصلهٔ کون و مکان نیست

آن گنج گهر را که خراب است دل ما

یک جذبه ز خورشید جهانگیر تو باید

[...]

حزین لاهیجی