گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰۴

 

از آن لب می وزد بویی و بوی خون ناب است این

بیا تا تر کنم لب را، اگر بوی شراب است این

ز مستی چشم نگشایی و تیرت بی خطا بر جان

جهانی کشته شد، آخر چه می گویی «صواب است این »؟

نخفتم از غمت شبها و امروزت که می بینم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

ز اظهار نیازم برفروزد، از عتاب است این

ولی از غایت امید گویم کز حجاب است این

نیامد گر به یادت انتظار آرزومندی

دمی ننشسته پیش ما، چه آغاز شتاب است این

من دیوانه هنگام سلام از غایت حیرت

[...]

میلی