گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۶ - داستان کبک نر با ماده

 

تا رفت چنانکه فتنه را خواب از چشم

این بحر هزار چشمه را آب از چشم

ظهیری سمرقندی
 

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵

 

براندم از غم هجر تو خون ناب از چشم

مرا ز فرقت رویت برفت خواب از چشم

دلم بر آتش هجرت کباب گشت و کنون

همی برآید خونابه کباب از چشم

مپوش چهره و بر بنده روزتیره مکن

[...]

مجد همگر
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱۷

 

بربود مرا پسته تو خواب از چشم

وافشاند سرشک همچو عناب از چشم

ماننده شمعم از هوای رخ تو

کز آتش دل میچکدم آب از چشم

ابن یمین
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

ای عشق رخت برده مرا خواب از چشم

سودای توأم گشاده خوناب از چشم

هرچند که یاقوت درخشان باشد

با رنگ رخت ببرده ای آب از چشم

جهان ملک خاتون