گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۲

 

شد بهار و بوستان را داد آب و تاب ابر

مژده مستان را که خوب آمد برون از آب ابر

جز به وقت خود ندارد قدر هر چیزی که هست

می کشان را خوش نباشد در شب مهتاب ابر

گریه هر گه موج زد از حسرت چشم ترم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹۷

 

از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر

جلوه شکر کند باشیر، در مهتاب ابر

گر چنین بندد به خشکی کشتی احسان محیط

یکقلم چون کاغذ ابری شود بی آب ابر

در گره بسته است دریا آب خود راچون گهر

[...]

صائب تبریزی