حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم
چون صبح آستین ز شب تیره درکشید
وز جیب او پیاله بلور برکشید
در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب
وز چرخ جرم ماه سر اندر سپر کشید
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم
عاشقان بنی اندر آن حضرت
عدد ریگ در بیانها
همه را در ره هوی دلها
همه را در کف وفا جانها
رنج گشته به جمله راحتها
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم
در طلب از پای نباید نشست
بیسبب از دست نباید فتاد
جان و دل و دیده و تن هر چهار
در گرو عشق بباید نهاد
خواهی کاین بند گشاده شود
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم
امروز چنانی که غلام تو توان بود
در بند خم حلقه دام تو توان بود
چون باد صبا عاشق زلف تو توان شد
چون خاک زمین بنده گام تو توان بود
بر آهن تفتیده و در آتش سوزان
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم
معلوم من نشد که جهانش کجا فکند؟
شادانش کرد گردش ایام یا نژند؟
گیتیش در کدام زمین برگشاد کام؟
گردونش در کدام زمین بر نهاد بند؟
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
بادل گفتم اصبت فالزم
کاسوده شدی ز بخت فاغنم
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
خیمه بر میخ اقامت باز بند
دل بمهر دلبر دمساز بند
با نوای بینوائی راست شو
پرده ساکن شدن برساز بند
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
خاکش همه عبیر و بساطش همه حریر
آبش همه گلاب و نباتش همه مذاب
بر روی جویبار ریاحین رنگ رنگ
مانند سیم شاهد بر جدول کتاب
وز سوسن وز سنبل و نسرین تنگ تنگ
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
ببین بدیده عبرت رخ بتان چمن
کواکب سحری بود در میان چمن
شده است روشن و تاریک باغ و شاخ رزان
که ماه و زهره فروریخت ز آسمان چمن
برون کلبه عطار و کارگاه طراز
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
این دیده بماند خیره در ماتم او
خونابه فسرده گشت اندر دم او
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
سرمای خزان چو باغ پر دود کند
افروخته ام آتش اگر سود کند
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
از ریزش برگ باغ صد رنگ چه سود؟
در دیده همه نگار ارژنگ چه سود؟
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
چندان ز فراق خون بیالود تنم
تا خد و قدم جمله بیاسود تنم
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
در غارت مهرگان چو در باز شود
باشد که بسیم وزر زما باز شود
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
چون شاخ رزان خمیده جوز است همی
یا خوشه در آن رشگ ثریاست همی
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
ای باغ چو آب هست بی آبی چیست؟
بر گرد رخان زردی و بیتابی چیست؟
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
هر عروسی که کنون در چمن است
همه در حیرت و حسرت چو من است
شاخ از قطره چو سیمین سمن است
برگ در روضه چو زرین مجن است
آب بر شاخ بهنگام سحر
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
دیدی چه کرد دهر بر آن نو خطان باغ
ای پیر گوژ پبشت چنین دل بر او مبند
ای گل مبند کله و بلبل نوا مزن
وی نارون مثال تو بر یاسمین مبند
بر هر چمن حلی نه و بر هرد من حلل
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف
معلوم من نشد که در آن باد مهرگان؟
داد ستم چگونه ستد داد مهرگان؟
و ندر چمن کجا بچمانه نشاط خواست؟
با چنگ و نای دلبر و بر یاد مهرگان؟
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة و العشرون - فی اسامی الخلفاء
دل، مرغ وار در طلب دانه می شتافت
تن باد وار در قدم عشق می دوید
سیری چنانکه باد نیارد بدو گذشت
عزمی چنانکه باد نیارد بدو رسید