×
رهی معیری » ابیات پراکنده » آواره
جز کوی تو جایی من آواره ندارم
جولانگه برق است ولی چاره ندارم
یک جلوه کند ماه در آیینه صد موج
جز نقش تو بر سینه صد پاره ندارم
رهی معیری » ابیات پراکنده » سایهٔ هما
چشم تو نظر بر من بیمایه فکنده است
بر کلبهٔ درویش هما سایه فکنده است
از خانهٔ دل مهر تو روشنگر جان شد
این سرو سهی سایه به همسایه فکنده است
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲ - یاری عاشق
بخت نافرجام اگر با عاشقان، با عاشقان یاری کند
یار عاشق سوز ما «ترک دلارایی کند»
چاره ساز اهل دل باشد می اندیشه سوز
کو قدح، کو قدح فارغم از رنج از رنج هشیاری کند
دام صیاد از چمن دلخواه تر باشد مرا، دلخواه تر باشد مرا
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۶ - گلبرگ
ز خون رنگین بود چون لاله دامانی که من دارم
بود صدپاره همچون گل گریبانی که من دارم
مپرس ای همنشین احوال زار من که چون زلفش، که چون زلفش
پریشان گردی از حال پریشانی که من دارم، که من دارم
ندارد صبح روشن روی خندانی که او دارد، که او دارد
[...]