ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۴۷
مزن گام با کس به راه فریب
که این راه دارد سر اندر نشیب
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۴۸
مه و پیشوا را گرامی شمار
سخنشان به جان و به دل برگمار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۴۹
اگر وام خواهی ز خویشان بجاست
ز بیگانه وام ار ستانی خطاست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۱، ۵۲
سخن جز به اندیشه با کس مکن
یکی مرد باش آشکارا سخن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۳
به مرد بدآیین مده وام هیچ
وگر وام خواهد ازو رخ بپیچ
گه وام دادن ره داد پوی
به آیین بده وام و بیشی مجوی
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۴
زن باخرد را ز جان دوست دار
که باشد زن باخرد دستیار
زنی جوی فرزانه و شرمگین
هشیوار و آرام و آرزمگین
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۶
بهمردمبر افسوس و خواری مکن
بویژه به مهسال مردکهن
که روزی تو مهسال گردی و پیر
همان بینی از رببدکان هژبر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۸
چو داری پسر ده به فرهنگیان
دبیری بیاموزش اندر میان
دبیری ورا دیده روشن کند
دلش خرم و مغز گلشن کند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۱
کسی کشفکندیوکردیشخوار
مدارش به نزدیک خویش استوار
چو خواهی کنیدستکیری زکس
بجوی آبرومند نادسترس
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۲، ۶۳، ۶۴
ستوده گوش باش و والامنش
خجسته نهاد و فرارون کنش
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۵
مکن خودستایی که وارون شوی
به وارونگی کی فرارون شوی
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۷
ز مهسال و بهمرد پرسش نیوش
یکایک به گفتارشان دار گوش
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۸
مکن هیچ با دزد داد و ستد
کزین داد و استد ترا بد رسد
ز بیداد کوتاه کن دست دزد
چنین است فرمودهٔ اورمزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۰
به هر کار گستاخ نتوان بدن
به هرچیز و هرکس نشاید زدن
میانه به هر چیز و هرکار باش
نه گستاخ باش و نه بستار باش
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۱
به فرمانبری راه نیکی سپار
که خوش بهره یابی ز پروردگار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۴
به هر کار یکرنگ و یکروی باش
ستوده دل و بافرین خوی باش
یگانه شو و پاک و پاکیزه دین
که مرد یگانه بود بافرین
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۵
جز از راستی هیچ دم برمیار
که باشی بر مردمان استوار