صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹۸
همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد
کز این سهیل، لب بام هم عقیقین شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹۹
ز آفتاب شود خشک خط چو تر باشد
خط عذار تو هر روز تازه تر باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۰
خدنگ بی غرضان را خطا نمی باشد
ز ترک داعیه بهتر دعا نمی باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۱
ز پیچ و تاب در دل به ما فراز نشد
چه حلقه ها که بر این در زدیم و باز نشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۲
به روی لاله و گل هر که می نمی نوشد
فسرده ای است که خونش به خون نمی جوشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۳
پیاله ای به لبم چرخ آشنا نکند
که بخت شور نمک در شراب ما نکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۴
دلی که آب شد از عشق برقرار بود
که گل گلاب چو گردید پایدار بود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۵
دل از رفیق گرانجان ز عمر سیر شود
سفر به پای شتر هر که کرد پیر شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۶
به دست من کمر نازک تو چون آید؟
مگر مرا ز کف دست مو برون آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۷
اگر ز دست تهی، کام برنمی آید
چگونه بهله برون زان کمر نمی آید؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۸
نخلی که سرکشی نکند پایمال باد!
خون گل پیاده به گلچین حلال باد!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۹
سیر شکوفه عقل مرا زیر دست کرد
این ماهتاب روز، مرا شیرمست کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۰
در گلشنی که حسن تو عارض جمال کرد
گل آب و رنگ خود عرق انفعال کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۱
حسن از حجاب، غصه و تشویش می خورد
شهباز چشم بسته دل خویش می خورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۲
با جسم کس به عالم بالا نمی رسد
دجال خرسوار به عیسی نمی رسد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۳
دل از سفید گشتن مو ناامید شد
عالم سیه به چشمم ازین پی سفید شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۴
حسن تو زیردست خط مشکبار شد
این مور رفته رفته سلیمان شکار شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۵
غلیان ز دودمان وجود آشکار شد
عالم پر از ستاره دنباله دار شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۶
از اختیار دم دل گمراه می زند
این قلب، زر به نام شهنشاه می زند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۱۷
گرچه در ظاهر به زه دارم کمان اختیار
چون رگ سنگ است در دستم عنان اختیار