صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۸
اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد
سبک چون پنبه سنگینی ز هر گوش گران خیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۹
ز بس گفتار من از دل غبارآلود میخیزد
چو بردارم قلم خط غبار از کلک من ریزد!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۰
به تمکینی ز جای خویش آن طناز میخیزد
که میلرزد عرق بر چهرهاش اما نمیریزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۱
زخامی هر کبابی اشک خونین بر زمین ریزد
کباب دل چو گردد پخته اشک آتشین ریزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۲
ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد
از آن مهر خدایی ماه من خورشید تابان شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۳
چه پروا عاشق بیتاب را از سوختن باشد؟
که چون پروانه در گیرد چراغ انجمن باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۴
بزرگان را به تعلیم کسی حاجت نمیباشد
ادیبی اهل دولت را به از دولت نمیباشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۵
ز شهرت ناقص از کامل عیاران بیش می بالد
ز انگشت اشارت ماه نو بر خویش می بالد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۶
دلی کز خامشی روشن شود مردن نمی داند
خموشی آتش سنگ است، افسردن نمی داند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۷
ز بی دردی پر و بال طلب از کار می ماند
ز پای خفته دامن در ته دیوار می ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۸
مزن ای سرو با شمشاد او لاف از خرام خود
که رسوایی ندارد تیغ چوبین در نیام خود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۹
نگردم چون سبو غافل ز حفظ آبروی خود
ز غیرت دست خود پیوسته دارم بر گلوی خود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۰
گریبان چاک در گلشن چو آن طناز می آید
ز شاخ گل تذرو رنگ در پرواز می آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۱
ز ماه نوگشاد عقده دلها نمی آید
گره وا کردن از یک ناخن تنها نمی آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۲
به قلب خصم عاجز تاختن از ما نمی آید
به روی سایه تیغ افراختن از ما نمی آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۳
به روی نرم، کار از اهل دنیا برنمی آید
که بی آهن شرار از سنگ خارا برنمی آید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۴
نشاط ظاهری دل را گره از کار نگشاید
دل پیکان ز شکرخنده سوفار نگشاید
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۵
چون فروزان ز می آن آینه طلعت گردد
آب در دیده خورشید قیامت گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۶
سر ما گرم ز زور می بی غش گردد
آسیای پر پروانه به آتش گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۷
صحبت مردم افسرده سکون می آرد
آب استاده، ز پا رشته برون می آرد