گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۴

 

آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید

شاخ گلی ندید شبی در کنار خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۵

 

نکند باد خزان رحم به مجموعهٔ گل

من به امید چه شیرازه کنم دفتر خویش ؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۶

 

از گهر سنجی این جوهریان نزدیک است

که ز ساحل به صدف باز برم گوهر خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۷

 

ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش

ما و دریا نمودیم به هم گوهر خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۸

 

خود کرده‌ام به شکوه‌تر خصم جان خویش

کافر مباد کشتهٔ تیغ زبان خویش !

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۰۹

 

جمع سازد برگ عیش از بهر تاراج خزان

در بهار آن کس که می‌بندد در بستان خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۰

 

چون سرو در مقام رضا ایستاده‌ام

آسوده خاطرم ز بهار و خزان خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۱

 

دایم به خون گرم شفق غوطه می‌خورم

چون صبح صادق از نفس راستین خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۲

 

از بیقراری دل اندوهگین خویش

خجلت کشم همیشه ز پهلونشین خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۳

 

چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر

اگر به چرخ برآیم ز آستانه خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۴

 

چو زلف ماتمیان درهم است کار جهان

ازین بلای سیه، دور دار شانه خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۵

 

بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش

خود را خلاص کردم، از پاسبانی خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۶

 

نیم به خاطر صحرا چو گردباد گران

نفس چو راست کنم، می‌برم گرانی خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۷

 

در دشت با سرابم، در بحر یار آبم

چون موج در عذابم، از خوش عنانی خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۸

 

ز حال دل خبرم نیست، اینقدر دانم

که دست شانه نگارین برآمد از مویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۹

 

چه سود ازین که بلندست دامن فانوس؟

چو هیچ وقت نیامد به کار گریهٔ شمع

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۰

 

چو برگ غنچهٔ نشکفته ما گرفته دلان

نشد که سر به هم آریم یک زمان در باغ

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۱

 

ای دیدهٔ گلچین به ادب باش که شبنم

از دور به حسرت نگران است در این باغ

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۲

 

از برگ سفر نیست تهی دامن یک گل

آسوده همین آب روان است در این باغ

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۲۳

 

تیره بختی لازم طبع بلند افتاده است

پای خود را چون تواند داشتن روشن چراغ؟

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۲۵
۴۲۶
۴۲۷
۴۲۸
۴۲۹
۷۷۰