گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت اول

 

تو عاشق دیده و من عاشق معشوق نادیده

مرا آغاز کار است و ترا انجام پرکاری

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت اول

 

فریاد از این غصه که درد دل ما را

هر چند شنیدی همه افسانه گرفتی

شاهی همه روز می کشیدی

روزی دو سه روز پارسا باش

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

آن که گفتم با تو خواهم دلبر دیگر گرفت

هم توئی و با تو خواهم عاشقی از سر گرفت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

ای حسن توبه آن گهی کردی

که ترا قوت گناه نماند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

چو گوهر پاک دارد، مردم پاک

کی آلوده شود در دامن خاک

گل سرشوی از این معنی که پاک است

به سر بر میکنندش گرچه خاک است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

هستی برای ثبت ثنایت صحیفه ای است

کآغاز آن ازل بود انجام آن ابد

در جنب آن صحیفه چه باشد اگر به فرض

صدنامه در ثنای تو انشا کند خرد

نتوان صفات تو زطلسم جهان شناخت

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

یک امروز است ما را نقد ایام

برآن هم اعتمادی نیست تا شام

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد

ای عجب من عاشق این هر دو ضد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم

ما رابه سخت جانی خود این گمان نبود

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

با دل گفتم توبه باید کردن

دل گفت: بلی چو خیر را مایه نماند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

گیرم به نقاب در کشی رخسارت

یا پست کنی به رغم من گفتارت

دانم نتوانی به نهفتن باری

چستی قد و چابکی رفتارت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

ندانی که شوریده حالان مست

چرا بر فشانند بر رقص دست

که شاید دری بر دل از واردات

فشاند سر دست بر کاینات

حلالش بود رقص بر یاد دوست

[...]

شیخ بهایی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۱

 

هجرت ز وصل غیر خبر می‌دهد مرا

مرگی نوید مرگ دگر می‌دهد مرا

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۲

 

از آن هجران کند با من مدارا

که بی او زیستن کم مردنی نیست

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۳

 

فیض عجبی یافتم از صبح ببینید

این جادهٔ روشن ره میخانه نباشد

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۴

 

زلفش بخط سپرد رضی عهد دلبری

خوبی ازین دو سلسله بیرون نمیشود

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۵

 

زلفش به بستر مرگ از تغافلت

سنگین دلا بیک نگهم میتوان خرید

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۶

 

دامن هر دو جهان از کف غم برهانم

گر بچنگم فتد از چرخ گریبان و سری

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۷

 

قید و اطلاق دلم سوخت ندانم چکنم

هیچ جا بند نه و در همه جا بند شدم

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۸

 

جز غم عشق بهر چیز که در ساخته‌ای

حیف و صد حیف از آن عمر که در باخته‌ای

رضی‌الدین آرتیمانی
 
 
۱
۳۶۹
۳۷۰
۳۷۱
۳۷۲
۳۷۳
۷۷۰