سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۷۰۵- استاد قاسم کمانگر هروی
سنگ خارا به بیل بخراشند
آنکه اولاد علی را خادم است
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۷۰۹- خواجه شاه ولی
دریغا ما ندانستیم قدر دردمندی را
دلا در عشقبازی همدم غم ساختی ما را
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۷۰۹- خواجه شاه ولی
که خار خار خسان کرده پایشان افگار
لله احمد که این طرفه نگار
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ هفتم در ذکر سایر عوام » ۷۰۹- خواجه شاه ولی
در پیروی نفس و هوا میگردم
چون سر بزد از صفای خاطر سخنم
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲
تو بدگمان و مرا با تو نیست راه سخن
چرا رقیب نسازد سخن میانهٔ ما
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳
میلی ار وارستهای، هرگه دچارت میشود
زیر لب، گرد سرش صد بار گردیدن چرا؟
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴
(گذارد لب چو بر جام می ناب)
نماید همچو عکس غنچه در آب
ز مستی گشت سرگردان، وگر نه
چرا چشم تو میگردد به محراب
در میخانه را میلی گشودند
[...]
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵
در فراقت زان نمیمیرم که ناید در دلت
کاین ستم نادیده، روزی چند با هجرم نساخت
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶
آثار جنون، عقل ز تاثیر تو دارد
جان، تار رضا در کف تدبیر تو دارد
دل سلسله از زلف گرهگیر تو دارد
دیوانه ما پای به زنجیر تو دارد
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷
عاشق به راه شوق ز کشتن حذر نکرد
ننهاد پا به کوی تو تا ترک سر نکرد
بگذشت یار و بیخبرم ساخت، وز پیاش
جان رفت آنچنان که مرا هم خبر نکرد
قربان آن کرشمهٔ عاشقکشم که دل
[...]
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸
به مجلس تا نگردد شرمسار از عهد خود با من
ز بیرون بازگردم چون بد من در میان باشد
مرا از هیبت روز قیامت چند ترسانی؟
چو یار از یار دور افتد، قیامت آن زمان باشد
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۹
هرگه آیم سوی تو، تا سوز دل تسکین دهم
بینمت با غیر و صد سوزم به دل افزون شود
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰
ز خلف وعده نهای منفعل، چو میدانی
کسی ز وعده خلافی در انتظار نبود
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۱
کردم به دیگری پی رفع گمان غیر
اظهار عشق و یار به من بدگمان بماند
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۲
اگرچه غیر به بزم تو سرفراز بود
بدین خوشم که وصال آرزوگداز بود
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۳
بیقرار است دل اندر بدن کشته عشق
دیگر از یار ندانم چه تمنا دارد
امتحان نام نهد دل، ستمی کز تو کشد
خویش را چند به این حیله شکیبا دارد؟
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۴
بخت اگر در خواب یک دم همدم یارم کند
دل تپد از شوق چندانی که بیدارم کند
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۵
مشکل غم و دردیست که درد و غم ما را
بیغم نکند باور و بیدرد نداند
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶
چو یافتی که برآنم که درد دل به تو گویم
رقیب را طلبیدی که آن نهفته بماند
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷
به روی یار نیفتد مرا نظر هرگز
که تازه آرزویی در دلم گذر نکند