گنجور

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۱

 

زدست مو کشیدی باز دامان

ز کردارت نبی یک جو پشیمان

روم آخر بدامانی زنم دست

که تا از وی رسد کارم بسامان

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۲

 

اگر مستانِ مستیم از ته ایمان

وگر بی‌پا و دستیم از ته ایمان

اگر گبریم و ترسا ور مسلمان

به هر ملت که هستیم از ته ایمان

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۳

 

ز یاد خود بیا پروا کنیمان

ازو کو التجا وا که بریمان

کیه این تاب داره تا مو دارم

نداره تاب این سام نریمان

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۴

 

پشیمانم پشیمانم پشیمان

کاروانی بوینم تا بشیمان

کهن دنیا بهیچ کسی نمانده

به هرزه کوله باری میکشیمان

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۵

 

مو آن اسپید بازم سینه سوهان

چراگاه مو بی سر بشن کوهان

همه تیغی به سوهان میکرن تیز

مو آن تیغم که یزدان کرده سوهان

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۶

 

دلِم تنگه ندانِم صبر کِردِن

ز دلتنگی بُوِم راضی بِمِردِن

ز شرم روی تِه مو در حِجابِم

ندانِم عرض حالِم واته کِردِن

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۷

 

الهی سوز عشقت بیشتر کن

دل ریشم ز دردت ریشتر کن

ازین غم گر دمی فارغ نشینم

بجانم صد هزاران نیشتر کن

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۸

 

آنکه بی خان و بی مانه منم من

آنکه بر گشته سامانه منم من

آنکه شادمان به انده میکره روز

آنکه روزش چو شامانه منم من

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۹

 

اگر دستم رسد بر چرخ گردون

از او پرسم که این چون است و آن چون

یکی را می‌دهی صد ناز و نعمت

یکی را نان جو آلوده در خون

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۰

 

دلا چونی دلا چونی دلا چون

همه خونی همه خونی همه خون

ز بهر لیلی سیمین عذاری

چو مجنونی چو مجنونی چو مجنون

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۱

 

بعالم کس مبادا چون من آئین

مو آئین کس مبو در دین و آئین

هر آنکو حال موش باور نمیبو

مو آئین بی مو آئین بی مو آئین

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۲

 

بیا جانا دل پردرد مو بین

سرشک سرخ و روی زرد مو بین

غم مهجوری و درد صبوری

همه بر جان غم‌پرورد مو بین

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۳

 

بیته یک شو دلم بی‌غم نمی‌بو

که آن دلبر دمی همدم نمی‌بو

هزاران رحمتِ حق باد بر غم

زمانی از دل ما کم نمی‌بو

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۴

 

وای از روزی که قاضیمان خدا بو

سر پل صراطم ماجرا بو

بنوبت بگذرند پیر و جوانان

وای از آندم که نوبت زان ما بو

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۵

 

دلی دیرم که بهبودش نمی‌بو

سخنها میکرم سودش نمی‌بو

به بادش میدهم نه‌‌ش میبرد باد

در آتش می‌نهم دودش نمی‌بو

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۶

 

سری دارم که سامانش نمیبو

غمی دارم که پایانش نمیبو

اگر باور نداری سوی من آی

بوین دردی که درمانش نمیبو

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۷

 

دلی دیرم دمی بیغم نمی‌بو

غمی دیرم که هرگز کم نمی‌بو

خطی دیرم مو از خوبان عالم

که یار بیوفا همدم نمی‌بو

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۸

 

بوره جانا که جانانم تویی تو

بوره یارا که سلطانم تویی تو

ته دونی خود که مو جز تو ندونم

بوره بوره که ایمانم تویی تو

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۹

 

به والله که جانانم تویی تو

بسلطان عرب جانم تویی تو

نمیدونم که چونم یا که چندم

همی دونم که درمانم تویی تو

باباطاهر
 

باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۰۰

 

شبی دیرم زهجرت تار تارو

گرفته ظلمتش لیل و نهارو

خداوندا دلم را روشنی ده

که تا وینم جمال هشت و چارو

باباطاهر
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۹