گنجور

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶

 

عارف به دل ذره جهان می‌بیند

آنجا مه و مهر و کهکشان می‌بیند

کوری بنگر که چشم دانشور عصر

دست و سر کشتگان در آن می‌بیند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

دل در غم عشق تو برومند بود

در پرتو دیدار تو خرسند بود

بگذاشته ام در کف و گویم هر روز

در شهر شما بهای دل چند بود

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

 

تا این خرد خام تو، معیار بود

این ساختن و شکستت کار بود

تنها نه سرت به پای من خورد به سنگ

هر جا که روی تو سنگ و دیوار بود

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹

 

امروز که عصر علم و فرهنگ بود

قانون جهان به دیگر آهنگ بود

گر سجدهٔ تو به پیش این سنگ بود

این عیب بود، عار بود، ننگ بود

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

در گلشن زندگی به جز خار نبود

جز درد و غم و محنت و آزار نبود

امید نکرد گل که یاس آمد بار

سرتاسر زندگی جز این کار نبود

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱

 

هرکس که به ازدواج پابند شود

معروض به داغ و درد فرزند شود

دهقان زمانه بر کسی می خندد

کز کشتن تخم مرگ خرسند شود

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳

 

دی شاخ شکوفه در چمن می‌خندید

بر سنبل و نسرین و سمن می‌خندید

از دور سپیدهٔ سحر را دیدم

بر روز خود و به شام من می‌خندید

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵

 

آن ماه سخن ز بامیان می‌گوید

اسرار گذشتهٔ جهان می‌گوید

دل قصهٔ عشق او ز چشمش پنهان

از موی شنیده بامیان می‌گوید

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶

 

این کینه وران باز به نیرنگ دگر

دارند سر فتنه به آهنگ دگر

فریاد که این شعبده بازان هر روز

خواهند به نام آشتی جنگ دگر

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷

 

آن منظر فیض صبحگاهی بنگر

انوار تجلی الهی بنگر

در وادی نقره فام گردون هر شب

آن قافله لایتنهای بنگر

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸

 

ای بار خدای پاک دانای قدیر

دارم به تو حاجتی به فضیلت بپذیر

آن را که به لطف خویش عزت دادی

تا زنده بود به خواریش باز مگیر

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹

 

طفلی بودم غنوده بر بستر ناز

برخاست ز دور نغمه های دمساز

تا گوش نهادم نه صدا بود و نه ساز

ای شور جوانی! تو کجا رفتی باز

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱

 

ای مرغ شباهنگ دل‌انگیز، بنال

قربان تو، ای طایر شب‌خیز، بنال

از نالهٔ تو مرغ دلم نالد زار

این ناله به آن ناله درآمیز، بنال

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲

 

یارب سوزی که جسم و جان را سوزم

این کارگه سود و زیان را سوزم

یک شعلهٔ جان‌سوز که در آتش آن

خود را سوزم هر دو جهان را سوزم

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳

 

ای سرو روان بیا که دستت بوسم

لبهای ظریف می پرستت بوسم

گر من نخورم تو باده در جامم ریز

تا مست شوم دو چشم مستت بوسم

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

 

یارب دردی که ناله آغاز کنم

شوری که سرود شوق را ساز کنم

چشمی که به سوی خویش چون باز کنم

آن گمشده را از دور آواز کنم

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵

 

ما مرغ اسیر بی پر و بال توییم

هر جا که روی چو سایه دنبال توییم

گر خسته شدی ز راه، دل مرکب توست

حمال تو و ملک تو و مال توییم

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶

 

این صبح همان و آن شب تار همان

ما شش در و این چهار دیوار همان

استاد زمانه یک سبق داده به ما

تکرار همان و باز تکرار همان

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸

 

چون در کف روزگار گشتیم زبون

چون ساغر عشق و آرزو گشت نگون

جاسوس خرد دگر چه جوید از ما

گوید که از این شهر کشد رخت برون

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰

 

افسوس که زندگی دمی بود و غمی

قلبی و شکنجه‌ای و چشمی و نمی

یا جور ستمگری کشیدن هر روز

یا خود به ستمکشی رساندن ستمی

خلیل‌الله خلیلی
 
 
۱
۱۱۸۹
۱۱۹۰
۱۱۹۱
۱۱۹۲
۱۱۹۳