ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۶۵
از جهل بود قطره به عمان بردن
وز حمق شود زیره به کرمان بردن
قند آوردن به پیش لعل لب من
باشد بمثل لعل سوی کان بردن
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۶۶ - چائی
این چای که بوی نافه چین دارد
چون زلف تو پای تا بپا چین دارد
دادم بحضور آن نگاری که چو من
هر گوشه هزار درد بر چین دارد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۶۷
آن چای که داد همت والایت
بر یار خود از مهر فلک فرسایت
از مهر تو دم زدیم و دم کردیمش
در خوردن چای بود خالی جایت
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۶۸ - ترشی
ای آنکه ز پای تا بسر چون شکری
دادم ز برایت ترشی مختصری
ترسم که در آیینه ببینی رخ خود
وز شیرینی دل خودت را ببری
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۶۹
ای دوست مبر بر لب شیرین ترشی
مفروش به تلخکام چندین ترشی
من تندزبانی نکنم گر خواهی
تو کند کنی زبانم از این ترشی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۰ - گز
گز در بر آن جان جهان تحفه برم
یعنی که اگر شبی نیائی ببرم
من وصلت را به عالمی نفروشم
هجرانت را گزی بگوزی نخرم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۱
ای مست لب چون شکرت دختر رز
در عرصه عشق کرده آهنگ رجز
آنکس که شبی یک گره و بهر نخورد
هرگز نکند تاب فرو بردن گز
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۲ - نقل
چون نقل من دلشده زار حزین
شد نقل مجالس بر شاه و مسکین
در نزد تو من روانه کردم نقلی
تا کام تو نیز باشد از من شیرین
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۳
ای آنکه یگانه در کمال و عقلی
دادی ز برای دوستانت نقلی
من بوسه طلب کردم و تو نقل دهی
ای دایه لافقیر صاحب نقلی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۴ - قرص
ای برده گرو عارضت از قرص قمر
این قرص بگیر و در صفاتش بنگر
چون روی تو قرص و چون دلت سخت بود
مانند لبت چاشنی آرد به شکر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۵
آن قرص که داده بودی ای کبک خرام
بردم به زبان همچو شکر بر بادام
چون طعم لب تو اندر او دانستم
آنقدر مکیدمش که شد آب تمام
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۶ - شکار
ای دوست ببین بنده چه کاری کرده
در دشت شکار آشکاری کرده
دادم ز برایت که بداند همه کس
امروز شکار تو شکاری کرده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۷
ای شیر رمیده ز آهوان مستت
تیری که زدی بران شکار از دستت
گر تیر نگاه بد فدای نگهت
ور تیر خدنگ بد بنازم شستت
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۸ - بره
ای آنکه دل عاشق گریان شما
چون بره و مرغ گشته بریان شما
این بره به جای من وکالت دارد
کز صدق و صفا شود به قربان شما
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۹
ای غمزه تو چو گرگ و چشم تو چو میش
میشت نکند ز چنگ گرگان تشویش
این بره چو گوسفند اسمعیل است
کامد به خلیل فدیه کودک خویش
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۸۰ - ماهی
ای آنکه رخت به دیدگان نور من است
عشق تو سرور جان مسرور من است
ماهی دادم که بر دو چشمم بنهی
آن ساق که ماهی سقنقور من است
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۸۱
ای آنکه بر آسمان خوبی ماهی
دادی ز برای دوستانت ماهی
در دیده چو دید عکس ساقت دل من
حیران شد و گفت از تعجب ماهی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۸۲ - چاقو
ای آنکه به کار عشق با عقل و هشی
چون حربه نداشتی که ما را بکشی
دادم ز برایت ای پری رخ چاقو
تا سر ببری ز عشقبازی به خوشی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۸۳
لا حول و لا قوة الا بالله
چاقو داده است بر من آن غیرت ماه
دست ستم و زبان بدگویان را
با این چاقو ببرم انشاء الله
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۸۴ - تسبیح
ای کودک شیرین سخندان ملیح
دارم سخن کنایه مانند صریح
تسبیح ز من بگیر و از راه وفا
بر کوچه بود فرق شما با تسبیح