صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸
گرباده خوری با صنمی زیبا خور
یا با مردی قوی دلی دانا خور
گر نیست ترا رفیق و یاری همدم
می هیچ مخور و گر خوری تنها خور
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹
می را بیقین بدست انجام مخور
ور زانکه خوری بجهد و ابرام مخور
با مردم رذل و بله و بد نام مخور
پیوسته مخور عیان مخور خام مخور
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰
یارب نشود بلاکشی محرم هجر
عشق ار چه کشد و لیک داد از غم هجر
پروانه به شعله داد تن را به فراق
او را دو وصل کشت و ما را غم هجر
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱
شد عمر و به طبع خواهشم هست هنوز
صد نعل گنه در آتشم هست هنوز
با آنکه نه روی توبه مانده است و نه عذر
از دوست امید بخششم هست هنوز
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۲
ای باب هدایتت بخلقان همه باز
اشیاء همه را بدر گهت روی نیاز
هر چند کنم گناه آرم بتو روی
هر چند غلط کنم زه آیم بتو باز
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۳
ای آنکه بذات خود عظیمی و عزیز
کس را بکمال هستیت نیست تمیز
از فتنه نفس عالم حادثه خیز
جز بر تو صفی را نبود راه گریز
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۴
عمرت رود ارتمام برجرم و هوس
به زانکه رسد دمی جفای تو بکس
این خلق همه گیاه بستان حقند
گر سرو صنوبرند ور سنبل و خس
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۵
گر سالک عارفی و بیعیب و عبوس
بدخواه مباش بر مسلمان و مجوس
بر خلق نباشد ار ترا طبع کریم
آزرده مباد کز تو گردند نفوس
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۶
ای آنکه مکمل عقولی و نفوس
هیچ از کرمت نگشته نفسی مایوس
از خواهش نفس و فتنه خلق بدار
در حصن امان خود صفی را محروس
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۷
بر بنده رو سیاه یارب تو ببخش
بر عاجز بیپناه یارب تو ببخش
از عفو و عطا ملول هرگز نشوی
من هر چه کنم گناه یارب تو ببخش
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۸
گویم سخنی ترا از الهام سروش
دریاب بهوش و دار چون حلقه بگوش
دست همه کس بوجه تعظیم بگیر
عیب همه کس بچشم توحید بپوش
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۹
مائیم قلندران وارسته ز خویش
بیگانه ز خلق و بینیاز از کم و بیش
جوئی چو نشان ما بملک و ملکوت
گردید نشان به بینشان درویش
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۰
جز پوست خود صفی به تن خرقه مپوش
وندر طلب روزی مقسوم مکوش
جز بر سر سفره توکل منشین
می جز ز کدوی حسبی الله منوش
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱
در خانه و شهر و خلوت و انجمنش
میجویم و نیست در میان جز سخنش
هر جا سخنی است میدهم دل که مگر
پی از سخنی برم بسر دهنش
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲
شئیی بنظر نمایدت تا ناقص
جان تو نگشته از تعین خالص
اشیاء همه را بچشم توحید ببین
پس باش بر ارباب بصیرت شاخص
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳
ای ذات تو بر جمیع ذرات فیض
ظل کرمت کشیده بر اوج و حضیض
دانست کسی که کارساز همه کیست
یکجا بتو کرد کار خود را تفویض
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۴
یارب من اگرچه رفت عمرم به غلط
پاداش غلط هم از چه قهر است و سخط
دانی تو و لیک هم گمانم به تو چیست
آن کن که گمان بنده بر توست فقط
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵
گر راه روی تجاوز از خط صراط
حاشا که بتفریط کنی یا افراط
توحید ره است و شرک اضافات طریق
ره صاف شد ار اضافهات شد اسقاط
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶
لفظی که نباشد آگه از وی لافظ
بود آنکه به قصه بافت بر هم واعظ
میداشت به معنی ار حدیثی محفوظ
به زانکه بود بر این خبرها حافظ
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷
ای کون و مکان ز خوان جودت محفوظ
در ظل عنایت تو اشیاء محفوظ
با عین تو کی بود عیانی معلوم
با بود تو کی شود وجودی ملحوظ