گنجور

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

ساقی قدحی که او بود صیقلی روح

دارد اثر نجات از کشتی نوح

در ده که رهاندم ز طوفان هموم

چونانکه گشایدم بدل باب فتوح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

ای آنکه رود بقالب از امر تو روح

از نور صدر اهل معنی مشروح

بر قلب صفی ز فتح بابت چه عجب

کابواب معارف تو گردد مفتوح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

ای لعل لب تو معجز خضر و مسیح

گه زنده برمز می‌کنی گاه صریح

با هم نبود لطیف و خوش و قند و نمک

جز در سخنت که هست شیرین و ملیح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

بی‌مهر علی که هست میزان فلاح

سودی ندهد به هیچکس علم و صلاح

تا باب نجات بر تو گردد مفتوح

از نام علی بدست آور مفتاح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

ای آنکه مقلب مسائی و صباح

لبریز بود ز رواح فیضت اقداح

هر مفسده که هست در کار صفی

اصلاح تو کن که قادری بر اصلاح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

هستی یم و دین کشتی و حیدر ملاح

زین ورطه بود ولای ملاح فلاح

خواهی اگر آوری بکف گوهر عشق

در بحر ولایت علی شو سباح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

ای ماه من ای نگار شیرین‌پاسخ

دی رفت و جهان ز فرودین شد خَلُّخ

برخیز و برافروز به زیبایی رخ

تا بر همه نو بهار گردد فرخ

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

یغمای نگاه بین که آن دلبر شوخ

چیزی نگذاشت دیگر از بهر شیوخ

عقل و دل و دین به جمله شد غارت

علم و عمل از اشاره شد منسوخ

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

از آنکه بجز توأم پناهی نبود

وز حادثه‌ام گریز گاهی نبود

بیچارگیم ببین و راهی بنما

اکنون که گشایشی‌ ز راهی نبود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

ما را سر ملک و فکر شاهی نبود

با خصم بنای داد خواهی نبود

شد جامه ما بخم‌الفقر سواد

رنگی به جهان پس از سیاهی نبود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

زین منزل جسم عاقبت نقل بود

وین دیده شود نه قصه و نقل بود

جائیکه بزور نی بدلخواه برند

بی‌ترس کسی رود که بی‌عقل بود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

بر ما اگر ابلهی بناگاه زند

خود را بغلط به تیر الله زند

ما بد نکنیم و بد نخواهیم بکس

هشدار که بد بجان بدخواه زند

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

گر کار جهان بوفق دلخواه نشد

یا گاه بتدبیر تو شد گاه نشد

در فکر مرو که فتح اینراه نشد

سریست که کس بدهر آگاه نشد‌

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

آنانکه بمعرفت مسلم بودند

در علم و فطن وحید عالم بودند

سر رشته به دست هیچکس نامد و خود

در کار جهان چو رشته در هم بودند

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

آنانکه براه عقل و برهان رفتند

و آنان که برسم علم و ایمان رفتند

آگاه نگشتند ز اسرار وجود

حیران بجهان شدند و حیران رفتند

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

گر کار جهان بمیل ما ساز نشد

ور باب مرادمان برخ باز نشد

تسلیم شویم و ترک تدبیر کنیم

تدبیر ندارد آنچه ز آغاز نشد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

یا‌رب غلطم فزون ز مقدار بود

روزم سیه از خطای بسیار بود

با اینمهه نیست افتخارم بکسی

فخرم همه بر خدای غفار بود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

کس خاطر من بیارئی شد نکرد

وز بند غمم زمانی آزاد نکرد

اظهار شکستگی نکردم بکسی

کود داد اگر نکرد بیداد نکرد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

ا‌رب چو من ار گناهکاری باشد

غفران ترا در انتظاری باشد

عفوت ز پی گناهکاران گردد

چون یار که در سراغ یاری باشد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

ای آنکه بجز تو هرگزم یار نبود

در شدت و محنتم نگهدار نبود

در مهلکه‌ها که بسته بد راه نجات

افتادم و جز توأم مدد کار نبود

صفی علیشاه
 
 
۱
۱۱۴۰
۱۱۴۱
۱۱۴۲
۱۱۴۳
۱۱۴۴
۱۱۹۳