جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
آنچای که چون خور دهد از جام شعاع
از قلب زدوده زنگ و از مغز صداع
همرنگ می است لیک می را باوی
فرقیست که در میان جلق است و جماع
جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰
زاهد چه پی کوثر و زمزم گردم
بگذار بجام باده جم گردم
داد آخرت آدم صفی بر دنیا
من پر که ترقی کنم آدم گردم
جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱
تا کی دم پستی و بلندی بزنیم
از حادثه درد دردمندی بزنیم
بنشین به بساط تا نشاطی بکنیم
بر خیز برندی که برندی بزنیم
جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲
عمری به جهان چو پایکوبی کردم
در خلق سیاحتی قلوبی کردم
مشنو که نبیند آدمی بد از خوب
من بد دیدم به هر که خوبی کردم
جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳
دلاک پسر نکار مه پیکر من
کز تیغش رشکهاست درخنجر من
از بهر تراشیدن سر چون خیزد
بیرون آید زشوق ...از سرمن
جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴
عطارد پسر شکر ز مرجانم ده
عنابی از آن لبان خندانم ده
به دانه بهل به زنخدانم بخش
بردار سپستان و دو پستان و دو پستانم ده
جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵
گویند به معراج که امریست جلی
حق بود و رسول وآنکه حق راست ولی
لیکن چو نصاری تو به تثلیت مکوش
کان جمله علی بود و علی بود و علی
جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
گر رسته شوی جنت و کوثر خواهی
وربسته شوی شوکت و افسر خواهی
شوبنده درگاه علی اکبر فیض
از ایزد اگر که فیض اکبر خواهی
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » اشعار غیر دوبیتی » رباعی
ای شاه نجف هر دو جهان شاهی تو
ره گمشدگان به سوی حق راهی تو
فایز نشناسدت و لیکن داند
الله نهای ولی اللهی تو
محیط قمی » رباعیات » شمارهٔ ۱
ای سید والا گهر نیک نسب
تو شمسی و سادات زمان چون کوکب
چون رادنیا شاه جهان شرفی
زآنت شده سیده جهان شاه لقب
محیط قمی » رباعیات » شمارهٔ ۲
سرمایهٔ مردی و فتوت باشد
جود و کرم و سخا و همت باشد
دارای صفات مردمی در این عهد
شمس الأمرا مشیر خلوت باشد
محیط قمی » رباعیات » شمارهٔ ۳
دستور چو با عقل و کفایت باشد
در فکر بقای دین و دولت باشد
چون خواجهٔ کافی علی اصغر که چو جان
محبوب بر دولت و ملت باشد
محیط قمی » رباعیات » شمارهٔ ۴
ایران همه دلکش و منظم باشد
این گونه زعدل صدر اعظم باشد
بوالمجد علی اصغر بن ابراهیم
کش بنده ی جود معن و حاتم باشد
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱
هستی نبود سزای کس غیر خدا
او هستی محض و ما سوا هست نما
در هستی ما شروط هستی نایاب
در هستی حق کمال هستی پیدا
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
ای آنکه خدای خویش دانیم ترا
طاعت بسزا کجا توانیم ترا
گویند خدای را بحاجات بخوان
حاضرتر از آنی بخوانیم ترا
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
افسوس ز گام بر غلط هشته ما
وین رفته ز دست سود و سر رشته ما
در مزرع دل فشاندهام تخم امید
ای ابر کرم ببار بر کشته ما
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
ای آنکه توئی بهستی خود واجب
بر جمله ماسوا بهستی خود واهب
علم تو بغیر هستیت نیست که نیست
از محضر هستی تو چیزی غائب
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵
اثنی عشری ز زاده بوطالب
تا مهدی منتظر امام غائب
حب همه را به خویش میدان واجب
تا فوز عظیمت رسد از هر جانب
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶
از معنی کنت کنز دریاب نکات
حق کرد یکی تجلی از ذات بذات
گشتند بذات او نماینده ذوات
معلول شود بعین علت اثبات
صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷
در صرف وجود فرق و تمیزی نیست
وز غیر که منفی است پرهیزی نیست
یعنی نبود خدا یرا مثل و شریک
هستی همه اوست غیر او چیزی نیست