گنجور

نیر تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

قلیان نه اگر آتش عشقش بسر است

دائم ز چه با دود دل و چشم تر است

رسم است که شکرّ از نی آید بیرون

قلیان بلب لعل تو نی در شکر است

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

یارب ز سپاه قهر خیلی بفرست

بر رفع خسان زکوه سیلی بفرست

تا چند توان جلوۀ دونان دیدن

بهر ولد الزنا سهیلی بفرست

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

ترکی که ز خون خیره پروا نکند

از آه ستم کشان محابا نکند

خونریزی عاشقان بفردا نگذشت

ترسا بچه بین که فکر فردا نکند

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

حاشا که بچشم من شبی خواب آید

چون یادم از آن طرّۀ پرتاب آید

گرد دلبر نوپری بیاید بر من

تا حشر مرا ز دیده سرخاب آید

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

ای برده قرار و صبر و تاب از دل ریش

لرزان بسر موی تو دلهای پریش

دادی سر زلفین مسلسل بر باد

صد خون خطا فکندی از گردن خویش

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

در بزم می از لطافت جام و مدام

افتاده معاشرین در اندیشۀ خام

قومی همه می بیند و قومی همه جام

من مست تو و فارغ از این شبهه عام

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

ای باذر قول نیرّ این طرفه پیام

برگوی بطرز پخته با مفتی خام

کان نغمه که بود از لب داود حلال

از بهر چه در دهان نی گشت حرام

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

پرتاب پریده را بشست آوردن

شکرّ ز عصارۀ کیست آوردن

بر لانۀ مور اشتر مست آوردن

بتوان نتوان ترا بدست آوردن

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

رویی که عرق چو ژاله می‌روید از او

تاثیر می دو ساله می‌روید از او

گر حسرت داغ وی برد دیده به خاک

تا دامن محشر لاله می‌روید از او

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

رخسار بدست زلف جادو دادی

بنگر سپهی را چه قدر رو دادی

از سادگی خویشتن ایساده نگار

گنجی بکف دزدک هندو دادی

نیر تبریزی
 
 
sunny dark_mode