عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۶
یکی تیز پائی و دانوش نام
گذشته برو بر بسی کام و دام
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۷
هزاران بدش اندرون طاق و خم
به بجکم درش نقش باغ ارم
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۸
تو شیری و شیران بکردار غرم
برو تا رهانی دلم را ز گرم
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶۹
بجوشیدش از دیدگان خون گرم
بدندان همی کند از تنش چرم
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۰
بدل گفت اگر جنگجوئی کنم
بپیکار او سرخ رویی کنم
بگریند مر دوده و میهنم
که بی سر ببینند خسته تنم
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۱
یکی دوستش بود توفان بنام
بسی آزموده بنا کام و کام
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۲
زن بد کنش معشقولیه نام
نبودش جز از بد دگر هیچ کام
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۳
چو راهی بباید سپردن بگام
بود راندن تعبیه بی نظام
نقیبان ز دیدن بمانند کند
گر ایشان همیشه نباشند غند
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۴
پدر گفت هر مس چرائی دژم
نه همچون منی دلت مانده بغم
که این آلت من که شد ساخته
نگردد همی هیچ پرداخته
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۵
بآیین یکی شهر شامس بنام
یکی شهریار اندرو شادکام
فلقراط نام از در مهتری
هم از تخم آقوس بن مشتری
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۶
هر آنجا که پاره شد از در درون
شود استواری ز روزن برون
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۷
جزیره یکی بد بیونان زمین
کروتیس بدنام [و] شهری گزین
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۸
مرا در دل این بود رای و گمان
که کار من و تو بود همچنان
کجا پیش از این کار افروتشال
که بود الفتیشش هماره همال
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۹
کسی کرد نتوان ز زهر انگبین
نسازد ز ریکاشه کس پوستین
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۰
جهان خیره ماند ز فرهنگ او
از آن برز و بالا و اورنگ او
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۱
بدیشان نبد ز آتش مهر تیو
بیک ره برآمد ز هر دو غریو
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۲
یکی مهره بازست گیتی که دیو
ندارد بترفند او هیچ تیو
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۳
چو آمیغ برنا شد آراسته
دو خفته سه باشند برخاسته
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۴
شب از حملۀ روز گردد ستوه
شود پرّ زاغش چو پرّ خروه
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸۵
بفرمود تا آسنستان پگاه
بیامد بنزدیک رخشنده ماه
بدو داد فرخنده دخترش را
بگوهر بیاراست اخترش را