گنجور

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۱

 

من بغیر از تو نه‌بینم درجهان

قادرا پروردگارا جاودان

من ترا دانم ترا دانم ترا

حق ترا کی غیر باشد ای خدا

چون به جز تو نیست در هر دو جهان

[...]

عطار
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۲

 

درنگر ای عارف صاحب نظر

پاک مردان را جهان آمد بسر

ای وصالت روشنائی در جهان

ای وصالت هم عیان و هم نهان

ای وصالت غمگسار مفلسان

[...]

عطار
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۳

 

بعد از این جوهر ندیدم از صفا

من نوشتم سر بی سر نامه را

سر بی سر نامه را کردم عیان

این زمان جویم نخواهد شد روان

محو شد اجزای کل من ز هم

[...]

عطار
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۴

 

بود عطاری عجب شوریده حال

در ره تحقیق او را صد کمال

حال با خالق عجب بود ای پسر

نی چو حال این خیال بی خبر

در امور سر حق ره برده بود

[...]

عطار
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۵

 

بود شیخی گفت ما را رو به چین

بود گر کافر نداری کیش و دین

پیشوای ماست همچون مصطفاست

لاجرم بود آنچه گوئی بیرواست

بعد از آن عطار گفت ای کور و کر

[...]

عطار
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۶

 

این سخن را از ره مردی شنو

تا نمانی در قیامت در گرو

جوهر عشق از تو پیدا می‌شود

هر دوعالم در دلت یکتا شود

بی تو در شک نامده درّ یقین

[...]

عطار
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۷

 

گفتم ای دارندهٔ کون و مکان

غیر تو کس نیست در هر دو جهان

گفتم ای دارندهٔ عرش مجید

عرش و کرسی از تو هم صورت ندید

گفتم ای دارندهٔ لوح و قلم

[...]

عطار