گنجور

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۱ - المقاله العاشر

 

یکی دریای بی پایان نهادند

وزان دریا رهی با جان گشادند

یکی بر روی آن دریا برون شد

گهی مؤمن گهی ترسا برون شد

درین دریا که بی قعر و کنارست

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

سبویی می‌ستد رندی ز خمار

که این ساعت گرو بستان و بردار

چو خورد آن باده گفتندش گرو کو؟

گرو گفتا «منم» گفتند «نیکو

زهی نیکو گرو! برخیز و رو تو

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

یکی را دید آن دیوانهٔ دین

که تُرکی مرده را می‌کرد تلقین

بدو گفت ‌«اعجمی ترک‌ِ تو آنگاه

که زنده بود ناافتاده در چاه

نکو نشنود اندر زندگانی

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

شنود آن روستایی این سخن راست

که عنبر فضلهٔ گاو‌ان دریا‌ست

گوی پر آب اندر دِه فرو کرد

بیامد از خری گاوی در او کرد

همه سرگین گاو از آب برداشت

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

توکل کرده‌ای کار اوفتاده

به‌جای آورد چل حج پیاده

مگر در حج آخر با خبر بود

گذر کردش بخاطر این خطر زود

که چل حج پیاده کرده‌ام من

[...]

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

یکی بر خُم نشست و خویش خم ساخت

که اطلس بایدم با اسب و با ساخت

بدو گفتند تا اطلس شود راست

ز کرباست بباید پیرَهَن خواست

برین آن مرد در خم خورد سوگند

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode