گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

ای ز عشق تو در بلا دل من

به بلا گشته مبتلا دل من

دل به دل راه دارد از چه سبب

ره ندارد دل توبا دل من

شده بیگانه از همه عالم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در شرح احوال خود حضرت والا میرزا جعفر خان حقایق نگار رامخاطب کرده گوید

 

دلم ز بسکه پریشان و بی قرار بود

روا بود که بگوئیش زلف یار بود

مرا غمی که به دل باشد از جفای فلک

نه یک نه ده نه صد افزون تر از هزار بود

بود زدهر چنان تلخ کامیم حاصل

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

بار الها صاحب دیوان کند تا کی ستم

تا به کی از ظلم اوباشیم در رنج و سقم

حلم خود را رفع کن زو ای خداوند حلیم

رحم خود را قطع کن زو ای رحیم پرکرم

علتی افکن به جسمش تا بنالد صبح وشام

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode