گنجور

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۵

 

خوبی ز رخِ تو بر‌گرفته است پری

رفتن ز تو آموخت مگر کبک دری

جانِ شده را به مردگان باز بری

گویی که دمِ پیمبر بی‌پدری

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

 

ای کاش من آن دو زلف عنبر برمی

تا بر رخ او زمان زمان بگذرمی

ای کاش من آن دو لعل چون شکرمی

تا از دهن نوش تو می بر خورمی

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۷

 

شمشاد قد و نوش لب و عاج بری

سنگین دل و سیمین ذقن و زر کمری

هم سرو روان و هم بت کاشغری

مر حورا را تو سخت نیکو پسری

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

 

بر لاله ز مشگ زلف را گاه زدی

وز شب دو هزار حلقه بر ماه زدی

بر غالیه ای ماه رهی راه زدی

وین راه بدان دو زلف کوتاه زدی

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۶۹

 

چون بر پائی بسرو سیمین مانی

چون بنشینی بماه و پروین مانی

آزاده بتا بدیده و دین مانی

وز شیرینی بجان شیرین مانی

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

 

بر شست دو زلف حلقه بست آوردی

تا چون ماهی دلم بشست آوردی

اینوقت می از کجا بدست آوردی

بی باده همش ز غمزه مست آوردی

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۱

 

بر زلف مگر تهمت ناحق داری

زیرا که بر آتشش معلق داری

گر ماه بغالیه مطوق داری

چون رنگ لبان می مروق داری

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۲

 

اندر شکنِ زلف، مرا بشکستی

وندر بندش، دلِ مرا دربستی

گویی که: «رسول، نزدِ من چفرستی؟»

دل باز فرست کز رسولم رَستی

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۳

 

بر چهرۀ خوبت آفرین کرده کسی

کس با تو شود ازین جهان دسترسی

گر میزنم از آتش عشقت نفسی

تا سوخته در جهان نمانند بسی

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

فریاد کنم زان سر زلف تو بسی

کو کرد جهان بر دل من چون قفسی

................................

................................

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

 

ای رخ نه رخی ، که لالۀ سیرابی

ای لب نه لبی ، بنوش در عنابی

ای غمزه به جادویی مگر قصابی

تو غمزه نه ای که نرگس پر خوابی

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۶

 

گر زلف ترا رخ تو منزل نشدی

تاریکی شب ز خلق زایل نشدی

گر بر حکما وصف تو مشکل نشدی

فرزانه ز دیدار تو بیدل نشدی

عنصری
 

عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۷

 

از حور بتی چون تو نزاید پسری

چون سنگ دلی داری و گون سیم بری ؟

آمد دو لب ترا ز شکر نفری

کز هر سخنی همی فشاند شکری

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱

 

زر افشانید بر پیلان جرس‌های مدارا را

برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲

 

من ز تیم تو بتیمار گرفتار شدم

تو بتیمار مهل ، باز به تیم آر مرا

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳

 

عصا بر گرفتن نه معجز بود

همی اژدها کرد باید عصا

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۴

 

از دولت عشق است به من بر دو موکل

هر دو متقاضی به دو معنی نه به همتا

این وصف دلارام تقاضا کند از من

وان باز کند مدح جهاندار تقاضا

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۵

 

پیلان ترا رفتن بادست و تن کوه

دندان نهنگ و دل و اندیشۀ کندا

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۶

 

چون آب ز بالا بگراید سوی پستی

وز پست چو آتش بگراید سوی بالا

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۷

 

چون حلقه ربایند بنیزه تو بنیزه

خال از رخ زنگی بزدایی شب یلدا

عنصری
 
 
۱
۷۹
۸۰
۸۱
۸۲
۸۳
۶۵۳۱