گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۲، ۶۳، ۶۴

 

ستوده گوش باش و والامنش

خجسته نهاد و فرارون کنش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۵

 

مکن خودستایی که وارون شوی

به وارونگی کی فرارون شوی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۶

 

به نزد خدا و خداوندگار

ز نامرزی خویشتن شرم دار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۷

 

ز مهسال و به‌مرد پرسش نیوش

یکایک به گفتارشان دار گوش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۸

 

مکن هیچ با دزد داد و ستد

کزین داد و استد ترا بد رسد

ز بیداد کوتاه کن دست دزد

چنین است فرمودهٔ اورمزد

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۹

 

تن از دوزخ و بیم روز بدی

نگهدار و بادافره ایزدی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۰

 

به هر کار گستاخ نتوان بدن

به هرچیز و هرکس‌ نشاید زدن

میانه به هر چیز و هرکار باش

نه گستاخ باش و نه‌ بستار باش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۱

 

به فرمانبری راه نیکی سپار

که خوش بهره یابی ز پروردگار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۲، ۷۳

 

سر بیمناکی گنهکارگی است

گنه کاره را تن به آوارگی است

همان بیگناهی تناسانیست

به نیکی سپاسنده ارزانیست

گنه کاره را بیم باشد ز شاه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۴

 

به هر کار یکرنگ و یکروی باش

ستوده دل و بافرین خوی باش

یگانه شو و پاک و پاکیزه دین

که مرد یگانه بود بافرین

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۵

 

جز از راستی هیچ دم برمیار

که باشی بر مردمان استوار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۶، ۷۷، ۷۸

 

فروتن شو ای دوست در روزگار

که مرد فروتن فزون جست یار

فزون یار مردم نکونام زیست

ز نام نکو شاد و پدرام زیست

در زندگانی فزون یارگیست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۹

 

ز دین دوستی آسمانی شوی

ز داد و دهش جاودانی شوی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸۰

 

روانت چو بردارد از بد خروش

خروش روان را ز دلدار گوش

نگه دار جان را ز کردار زشت

که اینست هنجار خرم بهشت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸۱

 

ز داد و دهش جاودانی شوی

جز این گر کنی زود فانی شوی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸۲

 

به راه زنان دانهٔ دل مپاش

فریبندهٔ جفت مردم مباش

زن پارسا را مگردان ز راه

که از رهزنی بدتر است این گناه

روان را گناه گران آورد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸۳

 

چو گشتی توانگر به داد و دهش

فرومایهٔ پست را برمکش

که این مردمان خداناشناس

ندارند از مرد مهتر سپاس

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸۴

 

روان را بپرداز از خشم و کین

که گردد تبه جانت از آن و این

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸۵

 

به گفتار و کردار شو مهربان

نیایشگر و چرب و شیرین‌زبان

که پشت از خمیدن نگیرد شکن

نه از چرب گفتار گندد دهن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸۶

 

میاموز دانش به ناپاکزاد

که دانش چراغست و ناپاک باد

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۶۴۱۰
۶۴۱۱
۶۴۱۲
۶۴۱۳
۶۴۱۴
۶۵۳۲