صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
رفتم بدر خدای خود توبه کنم
وز هر گنه و خطای خود توبه کنم
تحقیق گناه مینمودم دیدم
باید ز ثوابهای خود توبه کنم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰
عمرم همه صرف شد بغفلت چه کنم
شد حاصل عمرم گل حسرت چه کنم
من آن کف خاکم که تو گفتی یارب
با این کف خاک غیررحمت چه کنم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸
ای آنکه منت کمنیهٔ درگاهم
وی آنکه به حق شدی دلیل راهم
بر آنچه نمودی آگهم ثابت دار
وز آنچه نه آگهم بکن آگاهم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰
یاد تو دمی به ملکت جم ندهم
نی ملکت جم به ملک عالم ندهم
یک لحظه غمت به بوستانهای جهان
نینی که به بستان جنان هم ندهم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷
ای خسرو طوس ایامام مسموم
ای همچو قضا قدر بحکمت محکوم
خواهم ز تو آنچه خویشتن میدانی
ای شاه مکن گدای خود را محروم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲
خواهی که ز توحید نمانی محروم
میکوش به درک فیض و تحصیل علوم
آنگاه رسی به کام دل کاندر تو
گردید یکی عالم و علم و معلوم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹
یکچند به دنیای دنی دل بستیم
یکچند بهام ید جنان جان خستیم
دیدیم دو عالم شده بار دل ما
رستیم ز خویش و از دو عالم رستیم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
شاها به توما دیده احسان داریم
مهر تو سرشته در دل و جان داریم
غیر از تو نداریم به کس روی نیاز
موریم و نظر سوی سلیمان داریم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
عمریست که دم بدم علی میگویم
درحال نشاط و غم علی میگویم
تا حال علی گفتهام انشاءالله
در باقی عمر هم علی میگویم
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
خورشید ازل سیم ماه شعبان
چون خواست شود ز برج عصمت تابان
مأمور به خدمتش بفرمان خدای
جبریل ز سد ره گشت و لعیا ز جنان
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
خاکی که بکفش بودت از اصفاهان
همراه ببردی ای مرا راحت جان
من خویش بدان خاک مثل میکردم
معلومم شد که بودهام کمتر از آن
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴
در عشق توام همین بس ای روح روان
کز غیر تو فارغم من سوخته جان
یک دل دارم تو هستی آن را دلبر
یک جان دارم تو هستی آن را جانان
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱
در راه خدا چو نیست شد هست حسین
شد عالم هستی همه پا بست حسین
حق داد به خونبهای او در دو جهان
ترتیب خدائی همه در دست حسین
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
در نیمهٔ شعبان به رخی همچون ماه
شد جلوهگر انوار الهی ناگاه
در تهنیتش خیل ملایک گفتند
لاحول ولا قوه الا باالله
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷
ای زائر قبر شاه بی خیل و سپاه
اندر دو جهان تو را بس این رتبه و جاه
تو زائر آن کسی که با معرفتش
من زار مزاره کمن زار الله
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
یارب ز خطای خودپرستی توبه
وز حالت هوشیاری و مستی توبه
چون غیرخیالی نبود هستی من
یارب هم از این خیال هستی توبه
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸
ای ریشه بد بکشت زار آورده
وز حاصل آن رو به فرار آورده
دیروز خود این درخت را بنشاندی
امروز بخور برش که بار آورده
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
ای غیر علیپرست ای دیوانه
از خویش چه دیدی که شدی بیگانه
گر کعبه طلبکنی علی رهبر تست
راه در خانه جو ز صاحب خانه
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
ای آنکه به ارباب عطا دل بستی
نائل نشدی خاطر خود را خستی
غم چند خوری که کرد او ترک عطا
خود ترک طمع نما که از غم رستی
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
ای شیر خدا شاه ولایت مددی
ای بحر سخا کان عنایت مددی
در وادی بیکفایتی حیرانم
ای صاحب رتبهٔ کفایت مددی