گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

تا بنده آن رخان تابنده شدم

همچون سر زلفین تو تابنده شدم

در پیش تو ای نگار تابنده شدم

چون مهر فروزنده و تابنده شدم

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

روی تو گل و بوی تو نسرین دارم

من عشق و نبید خوردن آیین دارم

من تا بزیم همیشه کار این دارم

من مهر تو کیش و عشق تو دین دارم

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

افتادم در دام بتی سیم اندام

وز صحبت او دلم رسیده است بکام

تا من بزیم مرا تمام است خوشی

گر دلبر من بسر برد مهر تمام

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

بیمارم و ناردان لبت پندارم

در بویه آبی تنت بیمارم

گر آبی و ناردان مرا بسپاری

جان و تن خویشتن بتو بسپارم

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

هر گه که ترا بطبع پاک انگارم

بهتر ز جهان و جان پاکت دارم

گر تو بحدیث کس مرا نگذاری

بالله که ترا بجان خود بگذارم

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

یک بوسه بدادی بمن ای بت افزون

تا دل بردی ز من بدستان و فسون

گر آنکه همی جان طلبی بوسه بیار

کاتش زآهن بآهن آید بیرون

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

آن زلف سیه بلای جانست ای جان

جانم ز نهیب او بجانست ای جان

بند و گره شیفتگانست ای جان

در هم شده و شیفته زانست ای جان

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

از کبر دلا دست بعیوق مزن

لافی که زنی ز دست معشوق مزن

افتاده هجرانی گوئی که نیم

ای دل بهزیمت اندرون بوق مزن

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ای کام دل من و بلای حوران

روی تو می و چشم تو از مخموران

مژگانت همی کین کشد از مهجوران

چون تو ناید نیز بکین از توران

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

بر چرخ جوانمرد شبیخون کردن

چون خون علی بقصد صدخون کردن

انکار بتوحید فلاطون کردن

بهتر ز خلاف میر فضلون کردن

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

در کار جهانیان گشاد است از تو

رنجات گنجست و جور داد است از تو

اندر دل هرکه هست یاد است از تو

شادیش مباد آنکه نه شاد است از تو

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

ای دوست مرا بدشمنان دادی تو

وز مهر و هوای دشمنان شادی تو

گر زینت بتخانه نوشادی تو

یکباره ز چشم من بیفتادی تو

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

خورشید بچهر و سرو بالائی تو

خورشید نشاط را تو بالائی تو

هم با تو بوم اگر چه بالائی تو

باشد که مرا بزیر بال آئی تو

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

ای مایه نیکوئی مقام دل تو

بند سر زلف تست دام دل تو

هر چند شد از بدی دلت سخت پریش

آخر برسی تو هم بکام دل تو

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

سرگشته و زار و بیقرارم بی تو

آشفته و رنجور و فکارم بی تو

جز ناله و آه نیست کارم بی تو

جز این دو دگر کار ندارم بی تو

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

از دیده میان رود خونم بی تو

گوئی که به آتش اندرونم بی تو

از فکرت خویشتن برونم بی تو

ای دوست بیا ببین که چونم بی تو

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

پیوسته چو شمع در گدازم بی تو

شب تا بسحر بسوز و سازم بی تو

نه سوی شراب دست یازم بی تو

نه سوی نشاط قد فرازم بی تو

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

ای دل صنمی بده برده قرار من و تو

آشفته چو زلف اوست کار من و تو

بگداخته کوه از تف آه من و تو

گریان شده سنگ از دل زار من و تو

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

آن چشم نگر بناز و خواب آلوده

وین چشم نگر بخون ناب آلوده

مهتاب رخت به مشگ ناب آلوده

کردند به مشگ ناب آب آلوده

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

گر بنده بدم کنون شدم یکره شاه

مانده شود از پیاده بر یکره شاه

تا بر تو عروس من شود یکره شاه

تا از غم تو شوم همی یکره شاه

قطران تبریزی
 
 
۱
۲۲۸
۲۲۹
۲۳۰
۲۳۱
۲۳۲
۶۳۷۹
sunny dark_mode