گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۳

 

امروز چو حلقه مانده بیرون دریم

با حلقه حریف گشته همچون کمریم

چون حلقهٔ چشم اگر حریف نظریم

باید که ازین حلقهٔ در درگذریم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۴

 

امروز همه روز به پیش نظرم

او بود از آن خراب و زیر و زبرم

از غایت حاضری چنین مهجورم

وز قوت آن بیخبری بیخبرم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۵

 

امروز یکی گردش مستانه کنم

وز کاسهٔ سر ساغر و پیمانه کنم

امروز در این شهر همی گردم مست

می‌جویم عاقلی که دیوانه کنم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۶

 

امشب که حریف دلبر دلداریم

یارب که چها در دل و در سر داریم

یک لحظه گل از چمن همی افشانیم

یک دم به شکرستان شکر میکاریم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۷

 

امشب که حریف مشتری و ماهم

با مه‌رویان چون شکر همراهم

سرمست شراب بزم شاهنشاهم

امشب همه آنست که من می‌خواهم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۸

 

امشب که شراب جان مدامست مدام

ساقی شه و باده با قوامست قوام

اسباب طرب جمله تمامست تمام

ای زنده‌دلان خواب حرامست حرام

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۹

 

امشب که غم عشق مدامست مدام

جام و می لعل با قوامست قوام

خون غم و اندیشه حلالست حلال

خواب و هوس خواب حرامست حرام

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۰

 

امشب که مه عشق تمامست تمام

دلدار فرو کرده سر از گوشهٔ بام

امشب شب یاد است و سجود است و قیام

چون باده و می خواب حرامست حرام

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۱

 

امشب که همی رسد ز دلدار سلام

بر دیده و دل خواب حرامست حرام

ماند به سر زلف تو کز بوی خوشت

می‌آورد عطار ز بیم از در و بام

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۲

 

امشب همه شب نشسته اندر حزنم

فردا بروم مناره را کارد زنم

خشم آلودست اگرچه با ماست صنم

در چاه رسیده‌ام ولی بی‌رسنم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۳

 

اندر طلب دوست همی بشتابم

عمرم به کران رسید و من در خوابم

گیرم که وصال دوست در خواهم یافت

این عمر گذشته را کجا دریابم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۴

 

انگورم و در زیر لگد می‌گردم

هر سوی که عشق می‌کشد می‌گردم

گفتی که به گرد من چرا می‌گردی

گرد تو نیم به گرد خود می‌گردم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۵

 

از دوستیت خون جگر را بخورم

این مظلمه را تا به قیامت ببرم

فردا که قیامت آشکار گردد

تو خون طلبی و من برویت نگرم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۶

 

ای از تو برون ز خانه‌ها جای دلم

وی تلخی رنجهات حلوای دلم

ما را ز غمت شکایتی نیست ولیک

خوش آیدم آنکه بشنوی وای دلم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۷

 

ای بانگ رباب از تو تابی دارم

من نیز درون دل ربابی دارم

بر مگذر ساعتی بیا و بنشین

مهمان شو گوشهٔ خرابی دارم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۸

 

ای جان و جهان، جان و جهان گم کردم

ای ماه زمین و آسمان گم کردم

می بر کف من منه بنه بر دهنم

کز مستی تو راه دهان گم کردم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۹

 

ای دوست شکارم و شکاری دارم

بیکارنم و بس شگرف کاری دارم

گفتی سر سر بریدن من داری

آری دارم نگار آری دارم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۰

 

ای دل چو بهر خسی نشینی چکنم

وز باغ مدام گل نچینی چکنم

عالم همه از جمال او روشن شد

تو دیده نداری که ببینی چکنم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۱

 

ای دل ز جهانیان چرا داری بیم

حق محسن و منعم و کریمست و رحیم

تیر کرمش ز شصت احسان قدیم

در حاجت بنده می‌کند موی دو نیم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۲

 

ای راحت و آرامگه پیوستم

تا روی تو دیدم ز حوادث رستم

در مجلس تو گر قدحی بشکستم

صد ساغر زرین بخرم بفرستم

مولانا
 
 
۱
۱۷۶۸
۱۷۶۹
۱۷۷۰
۱۷۷۱
۱۷۷۲
۶۴۶۲