مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۳
امروز چو حلقه مانده بیرون دریم
با حلقه حریف گشته همچون کمریم
چون حلقهٔ چشم اگر حریف نظریم
باید که ازین حلقهٔ در درگذریم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۴
امروز همه روز به پیش نظرم
او بود از آن خراب و زیر و زبرم
از غایت حاضری چنین مهجورم
وز قوت آن بیخبری بیخبرم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۵
امروز یکی گردش مستانه کنم
وز کاسهٔ سر ساغر و پیمانه کنم
امروز در این شهر همی گردم مست
میجویم عاقلی که دیوانه کنم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۶
امشب که حریف دلبر دلداریم
یارب که چها در دل و در سر داریم
یک لحظه گل از چمن همی افشانیم
یک دم به شکرستان شکر میکاریم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۷
امشب که حریف مشتری و ماهم
با مهرویان چون شکر همراهم
سرمست شراب بزم شاهنشاهم
امشب همه آنست که من میخواهم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۸
امشب که شراب جان مدامست مدام
ساقی شه و باده با قوامست قوام
اسباب طرب جمله تمامست تمام
ای زندهدلان خواب حرامست حرام
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۹
امشب که غم عشق مدامست مدام
جام و می لعل با قوامست قوام
خون غم و اندیشه حلالست حلال
خواب و هوس خواب حرامست حرام
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۰
امشب که مه عشق تمامست تمام
دلدار فرو کرده سر از گوشهٔ بام
امشب شب یاد است و سجود است و قیام
چون باده و می خواب حرامست حرام
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۱
امشب که همی رسد ز دلدار سلام
بر دیده و دل خواب حرامست حرام
ماند به سر زلف تو کز بوی خوشت
میآورد عطار ز بیم از در و بام
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۲
امشب همه شب نشسته اندر حزنم
فردا بروم مناره را کارد زنم
خشم آلودست اگرچه با ماست صنم
در چاه رسیدهام ولی بیرسنم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۳
اندر طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۴
انگورم و در زیر لگد میگردم
هر سوی که عشق میکشد میگردم
گفتی که به گرد من چرا میگردی
گرد تو نیم به گرد خود میگردم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۵
از دوستیت خون جگر را بخورم
این مظلمه را تا به قیامت ببرم
فردا که قیامت آشکار گردد
تو خون طلبی و من برویت نگرم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۶
ای از تو برون ز خانهها جای دلم
وی تلخی رنجهات حلوای دلم
ما را ز غمت شکایتی نیست ولیک
خوش آیدم آنکه بشنوی وای دلم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۷
ای بانگ رباب از تو تابی دارم
من نیز درون دل ربابی دارم
بر مگذر ساعتی بیا و بنشین
مهمان شو گوشهٔ خرابی دارم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۸
ای جان و جهان، جان و جهان گم کردم
ای ماه زمین و آسمان گم کردم
می بر کف من منه بنه بر دهنم
کز مستی تو راه دهان گم کردم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۹
ای دوست شکارم و شکاری دارم
بیکارنم و بس شگرف کاری دارم
گفتی سر سر بریدن من داری
آری دارم نگار آری دارم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۰
ای دل چو بهر خسی نشینی چکنم
وز باغ مدام گل نچینی چکنم
عالم همه از جمال او روشن شد
تو دیده نداری که ببینی چکنم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۱
ای دل ز جهانیان چرا داری بیم
حق محسن و منعم و کریمست و رحیم
تیر کرمش ز شصت احسان قدیم
در حاجت بنده میکند موی دو نیم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۲
ای راحت و آرامگه پیوستم
تا روی تو دیدم ز حوادث رستم
در مجلس تو گر قدحی بشکستم
صد ساغر زرین بخرم بفرستم