عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳
ای نفس خسیس، رو تباهی میکن
تا جان خسته است روسیاهی میکن
اکنون چو امید من فگندی بر خاک
خاکت به سر است، هر چه خواهی میکن
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴
آخر بدمد صبح امید از شب من
آخر نه به جایی برسد یارب من؟
یا در پایت فگند بینم سر خویش
یا بر لب تو نهاده بینم لب من
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۵
ای یاد تو آفت سکون دل من
هجر و غم تو ریخته خون دل من
من دانم و دل که در فراقت چونم
کس را چه خبر ز اندرون دل من؟
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶
ای دل، پس زنجیر تو دیوانه نشین
در دامن درد خویش مردانه نشین
ز آمد شد بیهوده تو خود را پی کن
معشوق چو خانگی است در خانه نشین
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷
گر زانکه بود دل مجاهد با تو
همرنگ شود فاسق و زاهد با تو
تو از سر شهوتی که داری، برخیز
تا بنشیند هزار شاهد با تو
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸
ای مایهٔ اصل شادمانی غم تو
خوشتر ز حیات جاودانی غم تو
از حسن تو رازها به گوش دل من
گوید به زبان بیزبانی غم تو
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹
ای زندگی من و توانم همه تو
جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی، از آنی همه من
من نیست شدم در تو، از آنم همه تو
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۰
آن کیست که بیجرم و گنه زیست؟ بگو
بیجرم و گناه در جهان کیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱
در عشق تو بیتو چون توان زیست؟ بگو
و آرام دلم جز تو دگر کیست؟ بگو
با مات خود این دشمنی از بهر چه خاست؟
جز دوستی تو جرم ما چیست؟ بگو
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲
دارم دلکی به تیغ هجران خسته
از یار جدا و با غمش پیوسته
آیا بود آنکه بار دیگر بینم
با یار نشسته و ز غم وارسته؟
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳
چندن که خم بادهپرست است بده
چندان که در توبه نبسته است بده
تا این قفس جسم مرا طوطی عمر
در هم نشکسته است و نجسته است بده
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴
دل در طلب دنیی دون هیچ منه
بر دل غم او کم و فزون هیچ منه
خواهی که به بارگاه شاهی برسی
از کوی طلب پای برون هیچ منه
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵
آنم که توام ز خاک برداشتهای
نقشم به مراد خویش بنگاشتهای
کارم به مراد خود چو نگذاشتهای
میرویم از آنسان که توام کاشتهای
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶
ای لطف تو دستگیر هر بیسر و پای
احسان تو پایمرد هر شاه و گدای
من لولیکم، گدای بیبرگ و نوای
لولی گدای را عطایی فرمای
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷
پیری بدر آمد ز خرابات فنای
در گوش دلم گفت که: ای شیفته رای
گر میطلبی بقای جاوید مباش
بیبادهٔ روشن اندرین تیرهسرای
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸
عشقی نبود چو عشق لولی و گدای
افگنده کلاه از سر و نعلین از پای
پا بر سر جان نهاده، دل کرده فدای
بگذاشته از بهر یکی هر دو سرای
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹
عیشی نبود چو عیش لولی و گدای
او را نه خرد، نه ننگ و نه خانه، نه جای
اندر ره عشق میدود بیسر و پای
مشغول یکی و فارغ از هر دو سرای
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰
نی بر سر کوی تو دلم یافته جای
نی در حرم وصل نهاده جان پای
سرگشته چنین چند دوم گرد جهان؟
ای راهنما، مرا به خود راهنمای
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱
ای کاش! به سوی وصل راهی بودی
یا در دلم از صبر سپاهی بودی
ای کاش! چو در عشق تو من کشته شوم
جز دوستی توام گناهی بودی
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲
با یار به بوستان شدم رهگذری
کردم نظری سوی گل از بیبصری
آمد بر من نگار و در گوشم گفت:
رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟