کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۳۵
با کافر اگر جنگ به شمشیر کنی
ور بادیه را به پای سر زیر کنی
حقا که اگر دَهیکِ آن مزد بُوَد
کز کاه مرا شبی شکم سیر کنی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۳۶
گاهی بخودم چو زلف گستاخ کنی
گاهی سرم از جفا بده شاخ کنی
تا لب ننهم بر لب تو دم نزنم
چون نای اگرم چه کعب سوراخ کنی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۳۷
هر لحظه زبان خود چو شمشیر کنی
وز مدح سگی را صفت شیر کنی
انبان دروغ را زبر و زیر کنی
تا این شکم گرسنه را سیر کنی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۳۸
هر دم زدنی بجور آهنگ کنی
تا چون دهن خویش دلم تنگ کنی
تو سنگ زنی بر سر و من شکر کنم
من بوسه زنم بر لب و تو جنگ کنی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۳۹
یک ذره ز آزار دلم کم نکنی
در حق من انعام جز از غم نکنی
وین نیز هم از لطف تو دارم، ور نی
چتوانم کرد ار این قدرهم نکنی؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۰
گل رفت بدریورۀ هر انجمنی
تا کرد پر از قراضۀ زر دهنی
وانگه ز قواره های پیراهن او
بر دوخته نام و ننگ را پیرهنی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۱
چون بر تو نباشد اعتماد سخنی
افتد به بدی نام تو در هر دهنی
عالم بگشایی تو بهر دم زدنی
در صدق چو صبح اربدری پیرهنی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۲
هم بر سر آن نیی که ما را بینی
وان حال که دیده یی یکی وا بینی
برخیز و بنظّارۀ احوال من آی
گر دل دهدت که درد دلها بینی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۳
تیری، که چو در خود کشمت دور شوی
ماهی، که شوی غریب هرمه بنوی
اشکی، که چو در چشم من آیی بدوی
عمری، که همان دم که درآیی بروی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۴
بر خاک در تو دوش ای سلسله موی
با بی خوابی کرده بدم روی بروی
تا روز بدست هجر چون قرعۀ فال
می غلتیدم ز پهلو اندر پهلوی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۵
آمد گل و بلبلی ز دنبالۀ اوی
می نالد و سودکی کند ناله اوی؟
چون گل همه سر گذشت بلبل شنود
بر خنده یی آرد غم یک سالۀ اوی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۶
خوش باش که تا نه بس ازینجا بروی
امروز خوشک نشین که فردا بروی
چندین بحدیت رفتن از جا بمرو
کاینجا تو بدان آمده یی تا بروی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۷
هر دم ز برم رخت نوردی بروی
در نامده زود بازگردی بروی
چون غنچه نقاب بسته آیی بر من
وانگه که نقاب باز کردی بروی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۸
شخصی دارم دلی خراب اندر وی
جانی دارم هزار تاب اندر وی
در آرزوی روی تو دارم شب و روز
چشمی و هزار چشمه آب اندر وی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۴۹
دی گفت مرا حدیث من کمتر گوی
ور می گویی بیا بگوشم در گوی
بنمود مرا حلقة زرّین در گوش
یعنی که حدیث وصل من بازر گوی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۰
با آنکه بکس دست بپیمان ندهی
زنجیر کنی از زور بر دست نهی
بربست بیکبارگی ای سرو سهی
زر دست ترا، چو بی زری دست رهی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۱
دل در سر زلف تونه زان بست رهی
کورا دو هزار بند بر بند نهی
گاهیش بزیر کلهی بنشانی
گاهیش بدست شانه یی با ز دهی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۲
دستی که بر او همی می ناب نهی
دل میدهدت که خیره در تاب نهی
انصاف بده چه چرب دست استادی
کز آتش ناب مهر بر آب نهی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۳
من پیرو کهن گشته ز جان فرسایی
عشق آمد و داد از توام بر نایی
پیرانه سر ار چه نیست جز رسوایی
الحق خوشم آید این کهن پیرایی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۵۴
ای سرو که سر بر آسمان می سایی
وز قدّ بلند لاف می پیمایی
هر چند گرفت کار تو بالایی
ترسم که هم از قامت او زیر آیی