گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۵

 

گر آب خورم درد شود بر جگرم

ور خواب کنم گرد شود در بصرم

هرج آن سبب راحت خود می شمرم

رنجم همه زانست چو در می نگرم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۶

 

بس اشک که از دیده بحاصل آرم

از آب دو چشم پای در گل آرم

در چشم نماند آب و ترسم زین پس

چون شمع زدیده آتش دل بارم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

چشمی ز خیال تو پر اختر دارم

دستی ز غم هجر تو بر سر دارم

خوش گشت دلم تا که خیال تو در اوست

زانش همه‌ساله تنگ در بر دارم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۸

 

چون در تو نیارم که پیاپی نگرم

دزدیده بزیر چشم تا کی نگرم؟

من خام طمع وصل کسی می طلبم

کم زهرۀ آن نیست که دوری نگرم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۹

 

از بس که زیاد نیستی تاب خورم

چون کوزه ز حرص آتش ناب خورم

چون چنگ زمعدۀ تهی می نالم

چون تیغ همی ز آشنا آب خورم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۰

 

بر من که ازین پس غم عالم نخورم

شادیّ و غمش تا بتوانم نخورم

گر تاج نهد بر سر من دم نخورم

ور نیز کلاهم ببرد غم نخورم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۱

 

گر نتوانم که با تو ساغر گیرم

یا تنگ بآغوش خودت در گیرم

این بتوانم که هر کجا پای نهی

در حال ببوسه خاک از و برگیرم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۲

 

د رعشق ز حیله ها که می پردازم

تات از همه کس نهفته ماند رازم

مانند زبان شمع آنگه سوزم

کز اشک بنزد خویش خندق سازم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۳

 

شمعم که چو خود را بغمت پردازم

در پای تو سر خنده زنان اندازم

در راه تو هر گه که سری در بازم

در حال سری دگر ز جان بر سازم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۴

 

چون کوس ز پرخاش بود آوازم

چون نیزه بسر بجنگ دشمن یازم

چون تیر به تنها شکنم قلب عدو

چون تیغ برهنه بر سر او تازم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۵

 

در مدح ملک چو نظم موزون سازم

هر نکته درو چو درّ مکنون سازم

بپذیر مرا ببندگی تا بینی

در مدح تو دیوان سخن چون سازم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۶

 

آنشب که ز بر آتش غم سوزم

خشک و تر خود چو شمع در هم سوزم

تنها سوزم بگوشه یی در چو سپند

چون شمع میان مردمان کم سوزم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۷

 

گفتم ز فراق جاودان می ترسم

تو در بر و من همان چنان می ترسم

آنگه ز زبان دشمنان ترسیدم

و امروز ز چشم دوستانت می ترسم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۸

 

از گردش چرخ بی‌خرد می‌ترسم

در هر حالی ز نیک و بد می‌ترسم

زان روی که بر کس اعتمادی بنماند

از همرهی سایهٔ خود می‌ترسم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۹

 

پیوسته ز تو با دل پر خون باشم

با چهرۀ زرد و اشک گلگون باشم

روزی که دوبار بینمت، حال اینست

آن روز که خود نبینمت چون باشم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۰

 

یک دم که ز خدمتت جدا می باشم

با ناله و گریه آشنا می باشم

چون شمع ز گریه آب رویی دارم

چون چنگ ز ناله با نوا می باشم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۱

 

بیمارم و زیر بار غم می باشم

تا شود شویّ و من دژم می باشم

روزی که بتر بوم بهت می افتد

آخر نچنان بهم که هم می باشم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۲

 

عمری رخ یکدگر ندیدیم بچشم

و امروز که در هم نگریدیم بچشم

با یکدگر احوال خود از بیم رقیب

گفتیم با برو و شنیدیم بچشم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۳

 

بر چشم تو هر گه که مرا افتد چشم

با اشک برخ فرو دود بی خود چشم

بردیده نهم ز عشق چشمت نرگس

دارند عزیز بهر چشمی صد چشم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۴

 

در گریه چو با اشک ز بودن آید چشم

با اشک ز خویشتن برون آید چشم

امروز ز چشم آب روان می آید

تا خود پس ازین ز چون آید چشم

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۳۸۸
۱۳۸۹
۱۳۹۰
۱۳۹۱
۱۳۹۲
۶۴۶۲