گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۳

 

از کم خوردن زیرک و هشیار شوی

وز پر خوردن ابله و بیکار شوی

پرخواری تو جمله ز پرخواری تست

کم خوار شوی اگر تو کم خوار شوی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۴

 

قانع به یک استخوان چو کرکس بودن

بهتر که طفیل نان ناکس بودن

با قرص جوین خویشتن بهتر از آن

کآلودهٔ پالودهٔ هر خس بودن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۵

 

معشوقه عیان بود نمی دانستم

با ما به میان بود نمی دانستم

گفتم به طلب مگر به جایی برسَمَ

خود تفرقه آن بود نمی دانستم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۶

 

از عقل و هنر هر آنک بی مایَه بود

از مرتبه بر بلندتر پایهَ بود

وآن کس که چو آفتاب باشد زهنر

پیوسته پس اوفتاده چون سایه بود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۷

 

تا در سر تو مایهٔ مایی و منی است

آگه نشوی که مایهٔ کار تو چیست

مایی و منی در می و مستی گم کن

تا دریابی که مایه ت از کیسهٔ کیست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۸

 

هر ذره که در هوای او گردان است

صد چون سر کیقباد و نوشروان است

با مردم درویش تکبّر بمکن

زیرا که همیشه گنج در ویران است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۹

 

تا هستی خود را نکنی دامن چاک

ثابت نشود تو را قدم بر افلاک

تا چند منی و من، زخود شرمت باد

تو خود چه کسی، که ای، چه ای، مشتی خاک

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۰

 

به بین نشود کس به تکبّر کردن

نتوان به تکلّف شبه را دُر کردن

از برف توان کوزه برآورد ولی

حسرت خورد آن کس به گِه پُر کردن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۱

 

ای خلقت تو زخاک وز آب منی

چندین چه تکبّر کنی آخر چو منی

خواهی که شوی زهر دو عالم آزاد

زنهار سخن مگو تو از ما و منی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۲

 

از کبر مدار هیچ در دل هوسی

از کبر به جایی نرسیده است کسی

چون زلف بتان شکستگی عادت کن

تا صید کنی هزار دل در نفسی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۳

 

آن کس که سرشته باشد از آب منی

او را نرسد که او کند کبر و منی

این است حدیث مصطفای مدنی

من اکرمَ عالماً فقَد اکرمَنی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۴

 

دردا که تو از غرور وز بی خبری

بس بی خبری از آنچ بس بی خبری

گر می خواهی که بازیابی خود را

در خود منگر چنانک در خود نگری

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۵

 

الورد یقول بعد ما کنت اناس

قد صرت من العجب مهانا واداس

العجب دعوا فاعتبروا یا جلّاس

طیبوا و تواضعوا و خلّوا الوسواس

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۶

 

ای خسته و بسته از پس بینی خویش

بینی که چه بینی تو زخود بینی خویش

بینی کنی و به خلق کمتر بینی

بینی که چه آید به تو از بینی خویش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۷

 

از خود بینی اگر شوی مست غرور

دوران فلک بر تو شود دیدهٔ مور

چون دیده اگر شوی زخود بینی دور

در دایرهٔ نقطه شوی دیدهٔ نور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۸

 

ای نفس به سوی حق چنین نتوان شد

در حضرت او بی دل و دین نتوان شد

از خود بینی تو را به خود پروا نیست

با این همّت خدای بین نتوان شد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۴۹

 

رو دیده بدوز تا دلت دیده شود

زان دیده جهانی دگرت دیده شود

گر تو زسر پسند خود برخیزی

کارت همه سر به سر پسندیده شود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۵۰

 

از خوی بد تو زان همی رنجد کس

کاندر نظرت هیچ نمی سنجد کس

یک پوست فزون نیست تو را در همه تن

چون از تو پُر است کی درو گنجد کس

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۵۱

 

از غایت خودپسندی و خودبینی

عالم همه نیکند و تو شان بدبینی

کس نیست که کس نیست همه کس داند

گر باز کنی دیدهٔ دل خودبینی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۵۲

 

خودبین هرگز به هیچ حاصل نرسد

تا جان ندهد به عالم دل نرسد

با بدرقهٔ صدق و رفیق اخلاص

در راه طلب هیچ به منزل نرسد

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۳۲۵
۱۳۲۶
۱۳۲۷
۱۳۲۸
۱۳۲۹
۶۴۶۲