گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۰

 

هر دل که درو مایهٔ تجرید کم است

بیهوده همه عمر ندیم ندم است

جز خاطر فارغ که نشاطی دارد

دیگر همه هرچ هست اسباب غم است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۱

 

از خود به درآیی نفسی تجرید است

فارغ شوی از هر هوسی تجرید است

خودبینی و بی سیم و زری مشغولی است

اکرام همه خلق جهان تجرید است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۲

 

آن را که دلش خانهٔ توحید بود

در کون و مکان طالب تجرید بود

او را که شب و روز بود بر در او

شبها همه قدر و روزها عید بود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۳

 

افکند بتی به بت پرستی ما را

او راست خبر که نیست هستی ما را

زان می که شب وصال با هم خوردیم

تا روز قیامت است مستی ما را

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۴

 

ما را تو مدام دل به مستی ندهی

وز هستی خویش تا نرستی ندهی

تا هستی و نیستیت یکسان نشود

باید که تو نیستی به هستی ندهی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۵

 

ساقی به صبوحی می ناب اندر ده

مستان شبانه را شراب اندر ده

مستیم و خراب در خرابات فنا

آوازه به عالم خراب اندر ده

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۶

 

دانم که زنیستی تو هستم کردی

پس از بد و نیک هر چه هستم کردی

من مستم و شک نیست که اصحاب کرم

بر مست نگیرند و تو مستم کردی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۷

 

مستم دارد زباده ساقی پیوست

مستی که بود جام می اش دور از دست

این کار نگر که مر مرا افتاده است

یاران همه از می و من از ساقی مست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۸

 

مستی زمی عشق و نه مستی زمی است

وآن کس که زمی مست بود مست کی است

دیوانه بهار دید گفتا که دَی است

جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۰۹

 

هر کاو نشود مست تو او مغبون است

واین حالت مستی زصفت بیرون است

مستی باید خراب همچون «اوحد»

تا او داند که حال مستی چون است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۱۱

 

در صفّهٔ شاه دست یازی نبود

واندازهٔ کوتاه و درازی نبود

نارفته قدم تو معرفت می گویی

تو خود گویی ولی نمازی نبود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۱۲

 

یک دست به مصحفیم و یک دست به جام

گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام

نه پختهٔ پخته ایم و نه خامی خام

نه کافر مطلق نه مسلمان تمام

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۱۳

 

در راه خدا نکتهٔ طامات چه سود

اقرار زبان با دل برلات چه سود

گیرم که ره کعبه به سر پیمودی

مالت به حرم دل به خرابات چه سود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۱۴

 

آنها که به تقلید عبارات کنند

واندر طلب خدا ریاضات کنند

تا دل نکنی پاک ز دنیا و هوا

در راه به یک پیاده شان مات کنند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۱۵

 

قلّاش و قلندری و عاشق بودن

می خواره و بت پرست و فاسق بودن

در کنج خرابات موافق بودن

به زانک به خرقه در منافق بودن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۱۶

 

درویشانیم و نیز دلریشانیم

آواره زخان و مان وز خویشانیم

ما جامهٔ مردان به سپر ساخته ایم

تا خلق گمان برد که ما زیشانیم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۱۷

 

نارفته ره صدق و صفا گامی چند

پوشیده مرقّعی ازین خامی چند

بگرفته به تقلید الف لامی چند

بدنام کنندهٔ الف لامی چند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۱۸

 

هرگه که ببینی دو سه سرگردان را

عیب ره مردان نتوان کرد آن را

تقلیدِ دو سه مقلّد بی معنی

بدنام کند راه جوامردان را

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۱۹

 

هر مرد که با فراغتش سامان است

هر چند که مفلسی بود سلطان است

تا هست طمع بهشت دوزخ باشد

فارغ شو و چشم سوزنی میدان است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۰

 

اکنون که تو را امید آزادی خاست

مشغول شدن به دیگری سخت خطاست

دعوی فراغت کنی و مشغولی

انصاف بده فارغ و مشغول رواست؟!

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۹۳
۱۲۹۴
۱۲۹۵
۱۲۹۶
۱۲۹۷
۶۴۵۴