اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۰
مسپار به عشوهٔ جهان خویشتنت
مگذار که گردد دو یکی پیرهنت
دشوار مکن جمع که باشد روزی
بسیار سخنها رود اندر کفنت
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۱
ایزد زقناعت چو مرا گنجی داد
از میر و وزیر جمله گشتم آزاد
دلق من و حُلّه های زربفت ملوک
کفش من و تاج سر کسری و قباد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۲
عالی نسبا چرا بننشینی پست
وز ملک جهان پاک نیفشانی دست
چون بود تو با بود قناعت پیوست
خواهی همه نیست گیر و خواهی همه هست
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۳
دل کز پی آب و نان در آتش نبود
جز خاک پریشان و مشوّش نبود
پیرانه به کنجی به سکونت بنشین
کز موی سپید کودکی خوش نبود
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۴
پیمانهٔ عزّت و قناعت کن پُر
تا خوار نگردی طمع از خلق ببُر
ورزانک به دریای طمع گشتی غرق
خواهی همه خاک باش و خواهی همه دُر
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۵
در کوی قناعت ارچه دیر آمده ایم
بر نیستی خویش دلیر آمده ایم
گر ناخوش و گر خوش است این باقی عمر
باری به سر آمدی که سیر آمده ایم
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۶
گر راحت دل خواهی و آسایش تن
با لقمه و خرقه ای بساز و تن زن
ور اطلس روم خواهی و ماه ختن
از شرق به غرب می رو و جان می کن
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۷
بردارندت اگر شوی افکنده
و آزاد شوی اگر بمیری بنده
حق را خواهی بساز همچون مردان
با گوشهٔ مسجدی و دلقی ژنده
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۸
کنجی و قناعت از قباد و کی به
نزدیک تو خوار است و زملک ری به
چون نیست زرنج من وز نعمت تو راحت خلق
فقر من از احتشام تو صد پی به
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۴۹
آیا تو ز نادانی و سرگردانی
خود را و مرا به هرزه می رنجانی
آنچ آن توَست از تو نستاند کس
وآنچ آن تو نیست از کسش نستانی
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۵۰
بر سنگ قناعت ار غباری داری
از نیک و بد جهان کناری داری
گر با همه کس بهر خلافی که رود
در کار شوی دراز کاری داری
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۵۱
در کوی قناعت ار سپنجی داری
در هر قدم آراسته گنجی داری
وز هر چه نه بر مراد تو خواهد بود
رنجیده شوی دراز رنجی داری
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۵۲
آن را که قناعتش صناعت باشد
هر چیز که گفت و کرد طاعت باشد
زنهار طمع مدار الّا به خدا
کاین رغبت خلق نیم ساعت باشد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۵۳
از لذّت این وجود مانع گردی
بر عین کمال خویش صانع گردی
بر جمله جهانیان شود مسکن تو
با لقمه و خرقه ای چو قانع گردی
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۵۴
از خلق به هیچ گونه یاری مطلب
وز شاخ برهنه سایه داری مطلب
عزّت زقناعت است و خواری زطمع
با عزّت خود بساز و خواری مطلب
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۵۵
من قال بانّ جوهر الفقر عرض
الجوهر لمّا عرض الفقر عرض
و الفقر شفا و ماسوی الفقر مرض
فقری غرضی و لیس فی الفقر غرض
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۵۶
الفقر اذا ابعدکم یدنیکم
و الفقر اذا اماتکم یُحییکم
یا اخوانی بفقرکم اوصیکم
الفقر عناً و ذلکم یکفیکُم
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۵۷
جمعیت ازین شیفته رایان آموز
جان بازی ازین بی سر و پایان آموز
در مملکت طلب فنا سلطانی است
این سلطانی ازین گدایان آموز
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۵۸
از طعم لب تو در شکر چیزی هست
وز نور رخ تو در قمر چیزی هست
منکر مشو ای دوست که در عالم فقر
بیرون ز سر و ریش دگر چیزی هست
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۵۹
درویشان را بر همه عالم پیشی است
درویشان را کمینه سودی بیشی است
این محتشمی که عاقلان می طلبند
چون در ره درویش بود درویشی است