گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

چون نیست مقام ما درین دهر مقیم

پس بی می و معشوق خطائیست عظیم

از محدث و از قدیم کی دارم بیم

چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

دریغ عهد و وفای من ای صنم که مرا

غلط فتاد همی در وفا و مهر تو ظن

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

لقد طوفت فی الافاق حتی

رضیت من الغنیمه بالایاب

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

گرد آمده بودیم چو پروین یکچند

ایمن شده از فراق و از بیم گزند

مانا که نبودیم به وصلش خرسند

کایزد چو بنات نعشمان بپراکند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

کسی که عزت عزلت نیافت، هیچ نیافت

کسی که روی قناعت ندید، هیچ ندید

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

حسد آنجا که آتش افزود

خرمن عقل و عافیت سوزد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

کنون که خور به ترازو رسید و آمد تیر

شدند راست شب و روز چون ترازو و تیر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

روزگار عصیر انگورست

خم ازو مست و خیک، مخمورست

خیز تا سوی باغ بشتابیم

کز می و میوه اندرو سورست

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

نیکویی کن چون که ترا دسترس است

کاین عالم یادگار بسیار کس است

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

هل الدهر یوما بلیلی یجود

و ایامنا باللوی هل تعود

الا قل لکسان وادی الحبیب

هنیئا لکم فی الجنان الخلود

افیضوا علینا من الما فیضا

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

در گریه و باد سرد من کوش

کاین آب و هوات می بسازد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

عرس تعرس عندها الاقبال

و تنال فی جنباتها الامال

بدر یزف الیه وسط سمائه

شمس علیها بهجه و جمال

سعدان ضمهما نعیم دائم

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

دل گفت که هان چگونه ای ای کافر

هین یافتی ای حرام روزی در بر؟

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

باز باد اندر فتاد این سراسقنقوز را

پاره بتوان کرد گویی بر سر او گوز را

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

دل با غم تو گر بچخد زیر آید

زیرا چو تو دلبر به کفش دیر آید

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

هر آن کو کند کار ناکردنی

غمی بایدش خورد ناخوردنی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

ای مست هلا خیز که هنگام صبوحست

هر دم که درین حال زنی دام فتوحست

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

نگاری کز دو رخسارش همی شمس و قمر خیزد

بهاری کز دو گلزارش همی شهد و شکر خیزد

خروش از شهر بنشاند هر آنگاهی که بنشیند

هزار آتش برانگیزد هر آن وقتی که برخیزد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

ماه از رخ تو شکست هنگامه خویش

گل روی تو دید چاک زد جامه خویش

بالای تو خواند سرو را قامت خویش

مشک از خط تو در آب زد نامه خویش

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

از کوی بلا، پای نگهدار ای دل

گر جان خواهی، جای نگهدار ای دل

ظهیری سمرقندی
 
 
۱
۱۲۳۲
۱۲۳۳
۱۲۳۴
۱۲۳۵
۱۲۳۶
۶۴۵۴