گنجور

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۷۶

 

شمع‌ آمد و گفت: بر نمیباید خاست

تا پیش تو سرگذشت برگویم راست

نی نی که زبان من بسوزد ز آتش

گر برگویم ز سرگذشتی که مراست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۷۷

 

شمع آمد و گفت: گر بما زد پر باز

پروانه ز شوق کس نزد دیگر باز

هر لحظه رهی که میروم چون خامم

زان در آتش گرفتهام از سر باز

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۷۸

 

شمع آمد و گفت: در بلا باید سوخت

وز آتش سر بر سر پا باید سوخت

من آمده در میان جمعی چو بهشت

درآتش دوزخم چرا باید سوخت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۷۹

 

شمع آمد و گفت: سوز پروانه جداست

کاو را پر سوخت سوز من سر تا پاست

من بنمودم درین میان فرقی راست

فرقی روشن چنین که دارد که مراست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۰

 

شمع آمد و گفت: کشته بنشینم نیز

تا کشته به سوزد تن مسکینم نیز

از آتش تیز میزیم جان من اوست

وان عمر به سر آمده میبینم نیز

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۱

 

شمع آمد و گفت: زخم خوردم بر سر

ایام بسی نهاد دردم بر سر

روزم دم سرد گشته شب سوخته درد

ای بس که گذشت گرم و سردم بر سر

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۲

 

شمع آمد و گفت: کشتهٔ هر روزم

شب میسوزم که انجمن افروزم

گفتم: هوس سوز در افتد به سرم

اکنون باری ز سر درآمد سوزم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۳

 

شمع آمد و گفت: دولتم دوری بود

کان شد که مرا پردهٔ زنبوری بود

نوری که از او کار جهان نور گرفت

زان نور نصیب من همه نوری بود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۴

 

شمع آمد و گفت: چون گرفتم کم خویش

باری بکنم به کام دل ماتمِ خویش

ای کاش سرم میببریدی هر دم

تا بر زانو نهادمی در غمِ خویش

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۵

 

شمع آمد و گفت: دوربین باید بود

در زخم فراق انگبین باید بود

میخندم و باز آب حسرت در چشم

یعنی که چو جان دهی چنین باید بود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۶

 

شمع آمد و گفت: دائماً در سفرم

میسوزم و میگدازم و میگذرم

بخت بدِ من چو رشته در کارم کرد

بنگر که ازین رشته چه آید به سرم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۷

 

شمع آمد و گفت: اگر شماری دارم

اشک است که پُر اشک کناری دارم

گر سوختن و کشتنِ من چیزی نیست

این هست که روشن سر و کاری دارم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۸

 

شمع آمد و گفت: اگر بمی باید رفت

شک نیست که زودتر بمی بایدرفت

چون در بند است پایم و ره در پیش

ناکام مرا به سر بمی باید رفت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۸۹

 

شمع آمد و گفت: کار در کار افتاد

در سوختنم گریستن زار افتاد

از بس که عسل بخوردم از بیخبری

در من افتاد آتش و بسیار افتاد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۹۰

 

شمع آمد و گفت: عمر خوش خوش بگذشت

دورم همه در سوز مشوش بگذشت

گر آب ز سر در گذرد سهل بود

این است بلا کز سرم آتش بگذشت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۹۱

 

شمع آمد و گفت: جمع اگر بنشینند

بر من دگری به راستی بگزینند

چون گردن راستان بمی باید زد

بیچاره کژان! چو راستان این بینند

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۹۲

 

شمع آمد وگفت: چون درآمد آتش

سر در آتش چگونه باشم سرکش

جانم به لب آورد به زاری آتش

کس نیست که بر لبم زند آبی خوش

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۹۳

 

شمع آمد و گفت: خیز و جانبازی بین

با آتش سینه سوز و دمسازی بین

هر چند که سرفرازیم میبینی

آن سرسری افتاد سراندازی بین

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۹۴

 

شمع آمد و گفت: کشتهٔ ایامم

سرگشتهٔ روزگارِ نافرجامم

با آن که بریدهاند صد بار سرم

شیرینی انگبین نرفت از کامم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۹۵

 

شمع آمد وگفت: سوز جان خواهم داشت

تا روز مصیبت جهان خواهم داشت

هر اشک که بود با کنار آوردم

یعنی همه نقد در میان خواهم داشت

عطار
 
 
۱
۱۱۵۲
۱۱۵۳
۱۱۵۴
۱۱۵۵
۱۱۵۶
۶۵۱۳