گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » پیام بانو به تهمورث

 

شه چو دید آن دوتن آراسته

جامه بر تن کرده‌، رخ پیراسته

چون‌ دو کودک‌ ساخته‌ بی‌موی‌ روی

موزه بر پا کرده و تابیده موی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » گفتن حدیث عشق پریزاد

 

از پری بانو، رسولی ارجمند

زی تو آید، ای شهنشاه بلند

دیو زادی‌، گربزی‌، خودکامه‌ای

هدیه‌ها آرد برت با نامه‌ای

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » گفتن حدیث عشق پریزاد

 

اهرمن آورد بحث و ذوق و حال

خط و شعر و منطق و علم‌الجمال

علم کسب ثروت و فرماندهی

شد به علم عشق‌بازی منتهی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » پاسخ شاه به پیام پری‌بانو

 

پادشه فرمود تا خوان آورند

گوشت بریان‌، پیش مهمان آورند

زان سپس فرمود میشارا که گوی

کاین‌ سخن‌ها را نباشد رنگ‌ و روی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » شگفتی تهمورث از دیدن کنیزان

 

رفت نزدیک کنیزان چگل

آن فرشته طلعتان دیو دل

چون گل‌سوری‌لطیف و تازه‌روی

چون‌سمن‌پاک و چو نسرین مشکبوی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در مرگ پروانه (خواننده)

 

چون شد که از دشمن تو پروا نکنی

جز جانب آتش تو پروا نکنی

رسم فداکاری خوش آموخته‌ای

خود را برای دیگران سوخته‌ای

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » زن با هنر (سه‌گاه‌)

 

که چون تو دلبر چراکنی سر به ذلت و خواری

خدا نماید ز دیدهٔ بد تو را نگهداری

آه نگارا نگارا مده دل خدا را به حرف کسی

وای که گل را زیانی نباشد ز خار و خسی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

بلی معزی کش بود در جگر پیکان

نبست لب ز ثنا گرچه بود دلگیری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

نماند شاعر از آن زخم تا به سال دگر

ولی بماند به سنجر بزرگ تشویری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

زمانه نیز مرا زد به سینه چندین تیر

که نیست بهر علاجش به دست تدبیری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

زمانه گویم و اهل زمانه را خواهم

زمانه را نبود قدرتی وتاثیری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

گذشت عهد جوانیم زیرپنجهٔ شاه

چو زیر پنجهٔ شیری ضعیف نخجیری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

بجای آنکه نهد زخم کهنه را مرهم

ز زخم‌های نو انگیخت خشم و تکدیری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

به بینوایی و حرمان من نشد خرسند

ولیک نوع ستم‌هاش یافت توفیری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

ز درد و رنج کمان شد قدم بسان کسی

که بسته آرزوی خوبش بر پر تیری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

گماشت بر من و بر عرض‌ من‌ سفیهی چند

ازین دروغ‌زنی‌، فاسقی‌، زبونگیری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

نبشته این پی رسواییم مقالاتی

کشیده آن پی بدنامیم تصاویری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

گرفته سیم و زر از... و کرده هجو بهار

هجای گنده‌تر از گندنایی و سیری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

علو قدر مرا اینت برترین برهان

که‌... راست ز من وحشتی و تشویری

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی

 

مرا که دامان از آفتاب پاک‌تر است

سیاه رو نکند تهمتی و تکفیری

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۱۸۱
۱۸۲
۱۸۳
۱۸۴
۱۸۵
۱۹۱
sunny dark_mode