گنجور

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۶

 

به کابل که با سام یارد چخید

ازان زخم گرزش که یارد چشید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۶

 

بدو گفت مهراب بستان کلید

غم گنج هرگز نباید کشید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۷

 

یکایک همه پیش سام آورید

سر پهلوان خیره شد کان بدید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۹

 

چنین آمد از داد اختر پدید

که این آب روشن بخواهد دوید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۳

 

فرستاده تازان به کابل رسید

خروشی برآمد چنان چون سزید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۶

 

چنان بی‌گزندش برون آورید

که کس در جهان این شگفتی ندید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷

 

کس اندر جهان کودک نارسید

بدین شیر مردی و گردی ندید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷

 

چو از دور سام یل آمد پدید

سپه بر دو رویه رده برکشید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷

 

چو گل چهرهٔ سام یل بشکفید

چو بر پیل بر بچهٔ شیر دید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷

 

چنان همش بر پیل پیش آورید

نگه کرد و با تاج و تختش بدید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۷

 

همی خورد مهراب چندان نبید

که چون خویشتن کس به گیتی ندید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱

 

چو نامه بر سام نیرم رسید

یکی باد سرد از جگر برکشید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱

 

دل او ز کژی به داد آورید

چنان کرد نوذر که او رای دید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۲

 

جهان سر به سر سبز گردد ز خوید

به هامون سراپرده باید کشید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۳

 

چو لشکر به پیش دهستان رسید

تو گفتی که خورشید شد ناپدید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۳

 

بیامد چو پیش دهستان رسید

برابر سراپرده‌ای برکشید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

سپیده چو از کوه سر برکشید

طلایه به پیش دهستان رسید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

بیامد سپه را همی بنگرید

سراپردهٔ شاه نوذر بدید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

که سال تو اکنون به جایی رسید

که از جنگ دستت بباید کشید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

بخون گر شود لعل، مویی سپید؛

شوند این دلیران همه ناامید

فردوسی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۳۴۶
sunny dark_mode