گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

کورش آئین‌های نیک آورد درکشور پدبد

شیوهٔ قانون‌گزاری او به عالم گسترید

جاده‌ها افکند و در فرسنگ‌ها خرسنگ چید

نیز او ایجاد کرد آئین چاپار و برید

در نخستین جنگ چون بی‌نظمی لشگر بدید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

اردشیر از آن سخن پیچید و دم اندر کشید

پیش شاهنشه جز از فرمانبری راهی ندید

سوی‌ بابک نامه‌ای بنوشت و کرد آن غم پدید

بابک او را پندها بنوشت و دادش بس نوید

نوجوان نزد ستوران پایگاهی برگزید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

چه‌رن که‌شد روز، اردوان‌جست‌و کنیزک را ندید

هم درآن ساعت حدیث رفتن آنان شنید

در پی آنان فراوان تاخت لیکن کم رسید

پور او بهمن ز ملک پارس لشکرها کشید

اردشیر آمد به دریا بار و منزل برگزید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

خود شنیدی ای ملک اخبار هارون‌الرشید

کز کمال و عدل و رادی بوده در گیتی وحید

درگه بخشش نگفتی کاین طریف است آن تلید

در ره جنبش نگفتی کاین قریب است آن بعید

نیز عبدالله مأمون بود در دانش فرید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

پس به لگزستان شد و زانجا به اسپاهان چمید

هم در اسپاهان برید شاه عثمانی رسید

شاه اندر نامهٔ او، رنگ یکرنگی ندید

خشمگین سوی حدود ملک او لشکرکشید

زین خبر آشوب شد در ملک عثمانی پدید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

شد فراهانی تباه و گشت اتابک ناپدید

بر سپهسالار هم از مفسدان آفت رسید

دیر شد هنگام اصلاحات و شد مویش سپید

گشت از درباریان سفله یکسر ناامید

در سیاست چاره‌ای جز روز طی کردن ندید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » گفتن حدیث عشق پریزاد

 

با زنان او گفت کآرایش کنید

خوبش را در چشم مردان افکنید

مرد را او نطق و ذوق شعر داد

در پیام و لابه‌اش کرد اوستاد

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » ترانهٔ ملی

 

این مژده به گوش من رسانید

کزرحمت حق مباش نومید

روزی دو سه صبرکن به امید

از رحمت حق مباش نومید

خورشید امید باز تابید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه

 

شرح لوی شانزده نبود مفید

پند فراگیر ز عبدالحمید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه

 

رشتهٔ گفتار به هر سو کشید

تا سخن از شیعی و سنی رسید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - هدیهٔ تاگور

 

کوه به‌سر، بهر نثارش کشید

یک‌ طبق از گوهر و سیم سپید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - هدیهٔ تاگور

 

قلب صنوبر ز فراقش کفید

تا قد آن سرو دلارام دید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - هدیهٔ تاگور

 

قطره‌ای از عالم بالا چکید

درگهرش جوهر عرفان پدید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی

 

گشت یکی گنج به عهدش پدید

قفل به در خورده و هشته کلید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی

 

بر سر و ریشش‌به‌دو مویی، پدید

زاغ سیه همدم باز سپید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی

 

شاه چو آن مشکل آسان بدید

وآن دو عجب قصه از آنان شنید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - گفت‌وگوی دو شاه

 

قوای روس اگر روکند به بحر سفید

تو روی راحت و عزت دگر نخواهی دید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - در اثبات خدا

 

گرفتم آن که صانع را توان دید

چو در اکناف عالم‌ نور خورشید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - سی لحن موسیقی

 

نظامی حذف کرد «‌آیین جمشید»

ز «‌راح روح‌» هم دامن فروچید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۲ - صخر شرید

 

بود از ابطال عرب‌، صخر شرید

پیش از اسلام به‌عهدی‌، نه بعید

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۳۳۵
۳۳۶
۳۳۷
۳۳۸
۳۳۹
۳۴۶
sunny dark_mode