گنجور

محمد بن منور » اسرار التوحید » مدخل کتاب » بخش ۲

 

گر تنگ شکر خریدمی‌نتوانم

باری مگس از تنگ شکر می‌رانم

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۲

 

این عشق بلی عطای درویشانست

خود را کشتن ولایت ایشانست

دینار و درم نه زینت مردانست

جان کرده نثار کار آن مردانست

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۴

 

کمال دوست چه آمد ز دوست بی‌طمعی

چه قیمت آورد آن چیز کش بها باشد

عطا دهنده ترا بهتر از عطا به یقین

عطا چه باشد چون عین کیمیا باشد

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۴

 

بی تو جانا قرار نتوانم کرد

احسان ترا شمار نتوانم کرد

گر برتن من ز فان شود هر مویی

یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۱۳

 

همه جمال تو بینم، چو دیده باز کنم

همه تنم دل گردد کی باتو راز کنم

حرام دارم با دیگران سخن گفتن

کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۱۳

 

تا شیر بدم شکار من بود پلنگ

پیروز بدم بهر چه کردم آهنگ

تا عشق ترا ببر درآوردم تنگ

از بیشه برون کرد مرا رو به لنگ

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۱۳

 

امروز بهرحالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسان است پیروزی آنجاست

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۱۹

 

ای بی‌خبر از سوخته و سوختنی

عشق آمدنی بود نه آموختنی

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۲۴

 

معدن شادیست این معدن جود و کرم

قبلۀ ما روی یار قبلۀ هر کس حرم

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۳

 

در دیده بجای خواب آبست مرا

زیرا که بدیدنت شتابست مرا

گویند بخسب تا بخوابش بینی

ای بی‌خردان چه جای خوابست مرا

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۸

 

در میدان‌آ با سپر و ترکش باش

سر هیچ بخود مکش بما سر کش باش

گوخواه زمانه آب و خواه آتش باش

تو شاد بزی و در میانه خوش باش

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۸

 

گفتی کی منم ماه نشابور سرا

ای ماه نشابور نشابور ترا

آن تو ترا و آن مانیز ترا

با ما بنگویی کی خصومت ز چرا

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۹

 

من دانگی و نیم داشتم حبۀ کم

دو کوزه نبید خریده‌ام پارۀ کم

بر بربط مانه زیر ماندست و نه بم

تا کی گویی قلندری و غم و غم

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۱۳

 

از دوست بهر چیز چرا بایدت آزرد

کین عشق چنین باشد گه شادی گه درد

گر خوار کند مهتر خواری نبود عیب

گر باز نوازد شود آن داغ جفاسرد

صد نیک بیک بد نتوان کرد فراموش

[...]

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۱۵

 

از دوست پیامآمد کاراسته کن کار

اینست شریعت

مهر دل پیش آر و فضول از ره بردار

اینست طریقت

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۱۹

 

تو چنانی که ترا بخت چنانست و چنان

من چنین‌ام که مرا بخت چنین است و چنین

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۲۶

 

جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست

در عشق تو بی‌جسم همی باید زیست

از من اثری نماند این عشق تو چیست

چون من همه معشوق شدم عاشق کیست

محمد بن منور
 
 
۱
۲
۳
۷